آیا کسانی که پیامبر را ترور کردند در دوره خلفا به حکومت رسیدند؟

تب‌های اولیه

17 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا کسانی که پیامبر را ترور کردند در دوره خلفا به حکومت رسیدند؟

آیا کسانی که پیامبر را ترور کردند در دوره خلفا به حکومت رسیدند؟چه کاره شدند؟ ممنونم


:Gol:با سلام و عرض ادب:Gol:

ابن حزم اندلسی در کتاب فقهی المحلی خود این مطلب رابیان می کند که:
«أن أبا بكر , وعمر , وعثمان , وطلحة , وسعد بن أبي وقاص - رضي الله عنهم - أرادوا قتل النبي صلى الله عليه وآله وسلم وإلقاءه من العقبة في تبوك»[1].
البته وی در نقد و تضعیف سند این روایت نکاتی گفته که قابل قبول نیست که اگر خواستید بیان می شود.
----------------
[1]
. المحلى،أبو محمد علي بن أحمد بن سعيد بن حزم الأندلسي القرطبي الظاهري (المتوفى : 456هـ)،ج11ص244.دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع،موقع مكتبة المدينة الرقمية.

خدا لعنت کند دشمنان پیامبروعلی واهل بیت علیهما السلام راکه چگر تمام شیعه راسوزاندن خداوند ریشه ونسلشان رابسوزاند.. ازجمله کسانی که در این ترور شرکت داشتند سه خلیفه وتعداد مجموع 12نفر بودند که دهنه شتر پیامبر دردست عمار یاسر بود وبا جرقه ای که پیش آمد تمام این اشخاص ملعون رادیدند واقرار به این واقعه پرداختند.

این افرادی که می خواستند پیامبر را بکشند بعدا چه کاره شدند؟ یکی می گفت دوازده یا سیزده نفر بودند!

چرا کسی به این پرسش من جواب کاملی نمی ده؟ :Ghamgin:تمام این دوازده سیزده نفر آینده چه کار ه شدند؟ اصلا کاره ای شدند یا نه؟ :Narahat:


افرادی كه در جریان جنگ تبوك تصمیم به رماندن شتر حضرت رسول اكرم ـ صلّی الله علیهو آله ـ را داشتند چهارده نفر بودند كه عبارتند از:
.....و طلحه و سعد بن ابی وقّاص و أبو عبیدة و ابوالاعور والمغیرة و سالم غلام ابوحذیفه و خالد بن ولید و عمرو بن العاص و ابوموسی الأشعری وعبدالرحمن بن عوف
صدوق، الخصال، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، چاپ اول، 1410 هـ ، ج 2، ص 499.
طلحه :طلحه بن عبید الله او یکی از اصحاب نام آور پیامبر و یکی از شش نفری بود که عمر او را نامزد خلافت پس از خود کرده بود . همچنین در مورد او گفته بود در هنگام خوشنودی ، مومن ، و در زمان خشم ، کافر است . و یک روز کافر و روز دیگر شیطان است . او از نظر اهل سنت و جماعت یکی از ده نفری است که از پیامبر مژده ی بهشت گرفته اند . او یکی از کسانی بود که در زمان زندگی پیامبر او را می آزرد و می گفت : اگر پیامبر بمیرد من با عایشه ازدواج می کنم چرا که او دختر عموی من است . زمانی که آیه ی حجاب نازل شد طلحه گفت : آیا محمد دختر عموهای ما را از ما میپوشاند و پس از ما با زنان ما ازدواج می کند ؟ اگر برای او پیشامدی کرد با زنانش ازدواج می کنیم . ( تفسیر / ابن کثیر ج 3 ، ص 513 ؛ تفسیر / قرطبی ج 14 ، ص 228 ؛) پس از آزار های او بود که خداوند این آیه را نازل کرد : شما حق ندارید پیامبر را بیازارید و نه اینکه پس از او با همسرانش ازدواج کنید این کار نزد خدا بسیار زشت است . طلحه در پایان عمر ابوبکر زمانی که او عمر را جانشین خود ساخت نزد ابوبکر آمد و به او گفت : جواب خدا را چه می دهی که مردی تند خو و خشن را بر ما گماردی ؟ ابوبکر با سخن زشتی او را دشنام داد . ( الامامه و السیاسه / ابن قتیبه ، ج1 ، ص 82 ) اما می بینیم پس از آن خاموش می شود و دم بر نمی آورد . پس یا اعتراض اولیه ی او به ابوبکر اشتباه بوده است و یا اینکه پذیرفتن عمر به عنوان خلیفه اشتباه بوده که هر دو مورد باید او را از صف صحابهی خاص پیامبر جدا کند در حالی که اهل سنت این اعتقاد را ندارد . طلحه همچنین در ماجرای انتخاب عثمان نیز از علی (ع) روی گرداند و به صف یاران عثمان پیوست . اگر طلحه در این انتخاب از عقل خود پیروی می کرد و عثمان را بر می گزید ما نمی توانستیم بر او خرده بگیریم اما محمد عبده در باره ی این انتخاب می گوید : طلحه به عثمان علاقه داشت زیرا میان او و عثمان چند پیوند خویشاوندی بود . و در گرایش او به عثمان همین بس که او با علی دشمن بود زیرا از قبیله ی تمیم بود و بنی هاشم و بنی تمیم از یکدیگر نا خوشنود بودند (شرح نهج البلاغه / محمد عبده / ج1 / ص 187 – 188 {در شرح خطبه شقشقیه }) آری طلحه با عثمان بیعت کرد چون عثمان در بیت المال را بر طلحه گشوده بود و بخشش هایی بسیار به او می کرد یک نمونه از این بخشش ها این است که ] طلحه از عثمان درخواست 50.000 دینار قرض کرد . روزی عثمان گفت مال تو آماده است کسی را بفرست تا آن را بگیرد . عثمان همچنین گفت ای ابو محمد آن برای تو پاداشی است در برابر جوانمردی تو . می گویند عغثمان 200.000 دینار نیز به طلحه بخشیده است ( طبری / ج 4 / ص 405 ، ابن ابی حدید / ج2 / ص 161 ، طه حسین در الفتنه الکبری / ص 149 ) راویان آورده اند مال طلحه به گونه ای فزون می شد که در آمد او از غله ی عراق در روز به هزار دینار می رسید .ابن سعد در کتاب طبقات می گوید : دارایی طلحه در زمان فوت سی میلیون درهم بود . از دیگر خیانت های طلحه این بود که پس از بیعت با عثمان خود طلحه دستور قتل او را صادر کرد و مردم را بر علیه او شورانید در مورد علی نیز او اولین نفری بود که با علی بیعت کرد اما پس از مدتی به خونخواهی عثمان با علی به جنگ پرداخت زمانی که علی با طلحه در این مورد صحبت میکرد به او گفت چرا با من می جنگی طلحه گفت به خونخواهی عثمان . علی (ع) فرمود خداوند هر کس از ما دو را که در قتل عثمان شریک است بکشد . دعای علی پذیرفته شد و طلحه همان روز هلاک گردید .
ادامه دارد:


2.سعد بن ابی وقاص


مسوليتهاي سعد در زمان خليفه دوم

الف) امیر سپاه قادسیه *
در آن روزگار مردم، فرماندهان سپاه را به نام امیر می­خواندند و امیر صفت است، مشتق از امّارت؛ و مردم جاهلیت نیز، پیامبر صلی الله علیه وآله را امیر مکه و امیر حجاز خطاب می­کردند و صحابه نیز سعدبن ابی وقاص را به لقب"امیرالمسملین" می­خواندند، زیرا وی امیر لشگریان قادسیه بود که قسمت اعظم مسلمانان را در آن روزگار تشکیل می­دادند.
مسلمانی نقل کرده:«نبرد می­کردم تا این که خدا نصرت خویش را نازل کرد، در حالی که سعد به دروازۀ قادسیه پناه برده بود. زنان بسیاری بیوه شده بودند؛ جز زنان سعد»1
پر واضح است امیر سپاه وقتی اوضاع جنگ وخیم شد از ترس جانش، به دنبال جان پناهی بوده پس چگونه، لایق لقب امیرالمسلمین می باشد؟
ب) بنیان­گذار کوفه*
شهر کوفه توسط سعدبن ابی وقاص بعد از جنگ قادسیه و به فرمان عمر که دستور داده بود برای اعراب شهری بسازند بنا نهاده شد.2 سعدبن ابی وقاص در کوفه اقامت نمود و نقشه ها را طرح نمود و خانه ها و محله ها را ساخت.3 وی در کوفه قصری نیز برای حکومت بنا نهاد که شبیه قصر کسری در مداین بود و در آن قصر را نیز از مداین به کوفه آورد و در قسمت ورودی قصر نصب نمود.4 خبر انتقال و نصب این در به عمر رسید و او نیز برای حفظ ظاهری حکومت خود که مدعی ادامه سنت پیامبر صلی الله علیه وآلهبود به محمد بن* مسلمه دستور به رفتن به کوفه و بسوزانند آن درب را داد. چون خبر سوزاندن در به سعد رسید پاسخی نداد زیرا می­دانست به فرمان عمر بوده است.5

ج) فرماندار کوفه
بعد از تأسیس شهر کوفه توسط سعدبن ابی وقاص عمر او را به عنوان فرماندار آن جا منصوب کرد.
پس از چندی اهل کوفه از سعد به خلیفه شکایت کردند و گفتند که نماز را درست بلد نیست. سعد گفت: من نماز رسول الله صلی الله علیه وآله را با آنان می­خوانم و از آن منحرف نمی­شوم. پس عمر او را از ولایت کوفه برکنار و به جای او عمار بن یاسر را به عنوان فرماندار گماشت. سعد در قبال این حرکت بر مردم کوفه نفرین نمود که خدای عز و جل ایشان را از امیری خوشنود و امیری را از ایشان خوشنود نگرداند.6 البته در کتب تاریخی دیگر علت بر کناری سعد را شکایت مردم کوفه از بی­عدالتی سعدبن ابی وقاص عنوان شده است7
هنگامی که عزل سعد به علت بی­عدالتی اوست جای شگفتی است، کسانی که معتقد به عدالت محض صحابه می­باشند چگونه بر این عقیدۀ باطل خود اصرار می­ورزند. البته شاید تعریف آنان از عدالت متفاوت باشد.
1 . فتوح البلدان/ ص 372

* کوفه: قصبه­ایست بزرگ، سبک، خوش ساختمان، با بازارهایی بزرگ، پربرکت و جامع مرافق است. شهر باستانی آن جا حیره است که ویران گشته. چاه­های گوارا دارد و دلگشا و زیباست. ­

2 . اخبار الطوال/ ص 157 و 158
و التنبیه و الاشراف/ ابو الحسن علی بن حسین مسعودی (م 1345) / ابوالقاسم پاینده/ علمی و فرهنگی/ تهران/ 1365/ ص 341
و تاریخ طبری/ محمد بن جریر طبری/ (م 310) / ابو القاسم پاینده/ اساطیر/ تهران/ 1375/ ج 6/ ص 1775­

3 . تاریخ یعقوبی/ ج 2/ ص 43

4 . فتوح البلدان/ ص 372

* : از بزرگان انصار و شرکت­کنندگان در بدر و احد و جنگ­های دیگر غیر از تبوک. مورد علاقه شدید عمر و ابو بکر و از کسانی است که با حضرت امیر× بیعت نکرد.

5 . اخبار الطوال / ص 157 و 158

6 . تاریخ یعقوبی/ ج 2/ ص 43 و فتوح البلدان/ ص 396

7 . الاستیعاب/ ابن عبد البر قرطبی/ دار الکتب العلمیه/ بیروت/ 415 ق/ ج 2/ ص 173 و الکامل فی التاریخ/ عز الدین ابن الاثیر/ دار الاحیاء التراث العربی/ بیروت/ 1408/ ج 2/ ص 569
ادامه دارد

3.ابو عبيده جراح

عامر بن عبدالله بن جراح، معروف به ابوعبیده، از طایفه بنی الحارث قبیله قريش بود. پدرش عبدالله در جنگ فجار از سرکردگان قریش و مادرش نیز از قریشیانی بود که بعدها اسلام آورد. ابو عبیده در سال های نخستن بعثت به همراه ارقم بن ارقم وعثمان بن مظعون نزد پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم آمد و اسلام آورد.
نام وی جزو کسانی ذکر شده که به حبشه هجرت کردند. ابوعبیده پس از هجرت پیامبر به مدینه، از حبشه به مکه بازگشت و سپس به مدینه هجرت کرد. پیامبر بین او وسعد بن معاذ یا سالم مولی ابی حذیفه یامحمد بن مسلمه پيمان برادري بست.
ابوعبیده درجنگ بدر وسایرغزوه‌های پیامبر اسلام شرکت کرد. گفته اند ابوعبیده در جنگ بدر، پدر خود را که از مشرکین بود، به قتل رساند، اما این روایت ازفضایل ساختگی اوست که توسط شاگردان مکتب سقيفه بني ساعده برای گرداننده اصلی سقیفه، ساخته شده است.
نیز گفته شد که وی برخی از سریه‌ها (جنگ‌هائی که پیامبر خود در اّن شرکت نداشتند) را فرماندهی کرده است. در پیمان صلح حديبيه از شاهدان صلح‌نامه بود. وی به هنگام رحلت پیامبر در سپاه اسامه بن زيدبود و وقتی خبر وفات پیامبر به سپاه رسید، به همراه اسامه به مدینهبازگشت.
وی به همراه عمر بن خطاب در رساندن ابوبکر به خلافت نقش بسزایی داشت. همسویی وی با ابوبکر و عمر در این امر و نیز نقش گسترده اش در حوادث بعدی جای هیچ گونه انکار و تردید نیست.
وقتی ابوبکر به خلافت رسید،ابوعبیده نقش عمده ای در ستاندن بیعت از مخالفان، به خصوص حضرت علی علیه السلام وعباس ، عموی پیامبر، بر عهده داشت. از این رو اهل سنت، برای وی فضایل زیادی را بر شمرده و او را ازعشیره مبشره دانسته‌اند.
پس از تثبیت ابوبکر در خلافت، ابوعبیده به اداره بيت المال مشغول شد و تا پایان زندگی یکی از مهمترین عناصر استحکام ارکان خلافت بود. در فتوحات شام و ایران نیز از سرداران سپاه مسلمانان به شمار می‌رفت.
درسال 17 یا 18 قمری، بیماری طاعون شام را فرا گرفت. عمربن خطاب که از فرا رسیدن مرگابو عبیده بیمناک بود، وی را به مدینه فرا خواند، ولی او سرباز زد. سرانجام همچون برخی از صحابه بیمار شد، و در سال 17 یا 18 قمری در اردن در گذشت. اکنون گور او درهمان جاست.

منابع :
الطبقات،‌ ج 3،‌ ص 409
اسدالغابه، ج 6،‌ ص 121
دایره المعارف بزرگ اسلامی، ‌ج 5، ص 718

ادامه دارد

مغيره بن شعبه:همان جلادي که در روضه هاي فاطمه الزهرا سلام الله عليها اسمش را زياد شنيده ايم

مغیره بن شعبه بن شعبه بن ابی عامر بن مسعود ثقفی وی در طائف متولد شد ودر سال پنجم پنجم هجری در عداد مسلمانان در آمد ودر جنگ حدیبیه ویمامه وفتوح شام حضور داشت وچشم خود رادر جنگ یرموک از دست داد ودر جنگهای قادسیه ودر نهاوند نیز شرکت داشت
مسوليتهها در زمان خلفاء
1.عمر اوراوالی بصره کرد وپس از آن عزل نمود وسپس اورا به ولایت کوفه گماشت
2.عثمان نیز اورابر این سمت باقی داشت وسپس عزلش کرد
در جنگ صفین به کناری نشست وشرکت نکرد
3.معاویه اوراوالی کوفه نمود وپس از چندی معاویه معاویه خواست اوراعزل کند چون مغیره این خبر راشنید به شام شتافت وبه نزد یزید رفت واورابه ولایت عهدی ترغیب نمود اوبه پدر خبر داد .معاویه اوراطلبید وبه وی گفت مگراین کار شدنی است وی گفت بیعت مردم کوفه رابمن عهده می گیرم وبصره رارابه عهده زیار بنه
معاویه شادمان شد واورابر پست خود تثبیت کرد
مغیره به کوفه باز گشت وجمعی از امویان وعثمانیان کوفه ارمامور تبلیغ وگرفتن بیعت برای یزید کرد وپولی در اختیار آنها نهاد وجمعی ار اوباش کوفه اجابت کردند وسپس هیئتی رابه سرپرستی پسرش به شام نزد معاویه فرستاد وکار خود راگزارش کرد معاویه از پسر مغیره پرسید پدرت دین مردم راچند خریده وی گفت به سی هزار درهم
معاویه گفت :چه ارزان خریده است وی در سال 50ه ق از دینا رفت ودر صحیح مسلم وصحیح بخاری 136حدیث از اونقل شده
معرف ومعاریف دایره المعارف سید مصطفی ذشتی جلد ل ی صفحه 467

زبان حال فاطمه الزهرا
ظلمي به من شده که چهل سال بعد من
باديدن مغيره حسن گريه مي کند
ادامه دارد

ابوالاعور

ابوالاعور، هم‌پيمان حرب‌بن‌اميه و پسرش ابوسفيان بن‌حرب[1] كه در جنگ احد[2] و خندق[3] بر ضدّ پيامبر(صلى الله عليه وآله)شمشير مى‌زد بود. او خود نيز در جنگ احزاب، با گروهى از بنى‌سليم به يارى قريش شتافت.[4] پس از آن، در زمان رسول خدا، سخنى از او نيست.
مسوليتها درزمان خلفا
1.او در زمان ابوبكر در نبرد يرموك، فرماندهى گروهى را بر عهده داشت[5]
2. در زمان عمر، در فتح شام، يكى از ده فرمانده ابوعبيده در فِحل (محلّى در شام) بود[6] و در سال 13 هجرى، با ديگر فرماندهان به طبريّه وارد شد، و‌مردم آن‌جا با او مصالحه كردند.[7]
3.در سال 15 هجرى جانشين عمروعاص در اردن شد تا عمرو، به جنگ روميان در اجنادين برود.[8] در غزوه عموريه، (23 هجرى) امير لشكر شام بود.[9]
4. ابوالاعور در زمان عثمان، در واپسين نبرد قبرس به سال 26 يا 27 هجرى از طرف معاويه، در نقش فرمانده سپاه اسلام جنگيد.[10] در واقعه اعتراض مصريان بر عثمان، حامل نامه وى به والى مصر مبنى بر سركوبى معترضان[11] بود
5.هنگام درگذشت عثمان، كارگزارى معاويه را در اردن برعهده داشت.[12]
نقش جدّى ابوالاعور در دستگاه امارت معاويه، بهويژه در نبرد صفيّن آشكار است. گفته‌اند: وى محور جنگ صفيّن[13] بود و نخستين حمله، به فرماندهى او انجام شد، و‌در اين واقعه، ياران على(عليه السلام)به ويژه مالك اشتر را به هم‌دستى با قاتلان عثمان متّهم كرد.14] وى از كسانى بود كه بر ضدّ امام على در قتل عثمان، به گواهى معاويه آمد و موجب گمراهى افرادى شد.15] ابوالاعور در سپاه معاويه، فرماندهى اهل حِمْص را بر عهده داشت[16] و با ده‌هزار سپاه بر شريعه فرات گمارده شد تا راه را بر سپاه على(عليه السلام)ببندد.[17] در پى حيله‌گرى سپاه معاويه، او نيز مصحفى بر سر داشت و عراقيان را به داورى آن فرا مى‌خواند. در نهايت، به صورت گواه پيمان حكميّت از طرف شاميان به ميدان آمد[18] و با چهارهزار شامى، مراقبت از جان عمروعاص را بر عهده گرفت.[19] در نگارش پيمان‌نامه، با تقديم نام على(عليه السلام)سخت مخالفت كرد؛[20] سپس در مقابله با محمدبن‌ابى‌بكر (والى امام على(عليه السلام)در مصر) در منطقه مَسناة، پرچم فرماندهى سپاه شام را به دوش كشيد؛[21] بدين جهات، آورده‌اند كه امام على او را در نماز لعن مى‌كرد.[22] ابوالاعور در مخالفت با امام حسن(عليه السلام)و تحقير و شكستن او نيز كوشا بود، و‌امام در خاموش كردن وى، به حديثى از پيامبر(صلى الله عليه وآله)اشاره كرد كه در آن عمروبن‌سفيان سلمى، لعن شد و در خطاب به معاويه گفت: آيا مى‌دانى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله)فرماندهى (قائد) و راننده (سائق) احزاب را لعن كرد؟ يكى ازآن دو ابوسفيان و ديگرى ابوالاعور بود.[323] فرجام كار او نيز روشن نيست. بر پايه روايتى ضعيف، وى درسال 65هجرى بامروان‌بن‌حكم به مصر رفت[24] كه البتّه پذيرش اين سخن مشكل است.

[1] الاصابه، ج‌4، ص‌530‌.
[2] المغازى، ج‌1، ص‌266.
[3] همان، ج‌2، ص‌443.
[4] مجمع‌البيان، ج‌8‌، ص‌569‌.
[5] تاريخ دمشق، ج‌46، ص‌56‌.
[6] تاريخ طبرى، ج‌2، ص‌357.
[7] همان، ج2، ص‌360.
8] همان، ج‌2، ص‌447.
[9] الاصابه، ج‌4، ص‌53‌.
[10] تاريخ دمشق، ج‌46، ص‌57‌.
[11] تاريخ طبرى، ج‌2، ص‌662 و 663‌.
[12] همان، ص‌693‌.
[13] الاستيعاب، ج‌3، ص‌261.
[14] تاريخ دمشق، ج‌46، ص‌58‌.
[15] اسدالغابه، ج‌2، ص‌621‌.
[16] الاخبارالطوال، ص‌180.
[17] همان، ص‌168.
[18] همان، ص‌196.
19] همان، ص‌197.
[20] يعقوبى، ج‌2، ص‌189.
[21] يعقوبى، ج 2، ص 194.
[22] تاريخ دمشق، ج‌46، ص‌52‌.
[23] همان، ص‌60‌.
[24] همان، ج‌46، ص‌54‌.
ادامه دارد


سالم غلام ابوحذيفه
بن معقل ابو عبد الله مولی ابی حذیفه بن عتبه بن هربیعه بن عبد الشمس از صحابه رسول خداست ویکی از پیش گرویدگان به اسلام واز قراءصحابه فارسی الاصل بوده که ثبیته همسر ابو حذیفه در کودکی اوراخرید وآزادش ساخت وابو حذیفه اورابه فرزندی گرفت ودختر برادر خود رابه او تزویج نمود وی بسیار مورد علاقه عمر بن خطاب بود وی در جنگ یمامه به قتل رسید الطبقات‏الكبرى/ترجمه،ج‏3،ص:75
. جنگ يمامه، همان جنگ با مسيلمه كذاب است كه در سال يازدهم يا دوازدهم هجرت صورت گرفته است، رك: ابن اثير، كامل التواريخ، ج 2، چاپ بيروت، 1965، ص 360.- م.
سالم كسي است كه در جريان هجوم به خانه حضرت زهرا نامش در کنارخالد ومغيره مي آيد وي آنقدر درنظر خليفه دوم بزرگ است کَه پس ازاينکه خليفه به در بستر مرگ مي افتد از او مي پرسند چه کسي را به عنوان خليفه انتخاب مي کني عمر پاسخ داد: "اگر ابوعبيده جراح زنده بود، او را به جاى خودم انتخاب مى كردم! چون او امين امت بود و اگر "سالم" غلام "ابوحذيفه" زنده بود، او را خليفه مى كردم؛ چون خدا را بسيار دوست مى داشت" و در بعضى نقلها آمده است كه عمر گفت: "از رسول خدا شنيدم كه مى فرمود: ابوعبيده، امين اين امت است و مى فرمود: سالم .
يادمان باشد که ابابکر وعمر درسقيفه به قريشي بودن خليفه در مقابل انصار احتجاج کردند!!!حال چگونه با اینکه سالم از استخر فارس بودن خلیفه می شده !!!!
پس بااین توضیح سالم در زمان ابابکر وفات کرده واگر چه در جریانهای ضد اهل بیت خوش خدمتی هاداشته ولی روزگار به او امان نداده تا پاداش این خوش خدمتی هارا ببیند
ادامه دارد

خالد بن وليد
بن مغيرة بن عبد الله بن عمير بن مخزوم، كنيه‏اش ابو سليمان و مادرش عصماء كه همان لبابه‏
صغرى است بوده كه دختر حارث بن حرب بن بجير بن هزم بن رؤيبة بن عبد الله بن هلال بن عامر بن صعصعه است، اين بانو خواهر ام الفضل دختر حارث است كه همسر عباس بن عبد المطلب و مادر پسران اوست. «1» خالد از سوار كاران دلير قريش و از سخت گيران ايشان نسبت به اسلام و مسلمانان است كه همراه مشركان در جنگهاى بدر و احد و خندق شركت كرد
خالد همان کسی است که در جنگ احد از پشت به مسلمین حمله کرد وتعداد زیادی از آنها رابه شهادت رساند

خالد پس از جریان صلح حدیبیه به اسلام گروید
خالد مى‏گويد در جستجوى هم سفرى بر آمدم، عثمان بن طلحة را ديدم و تصميم خود را به او گفتم و او با شتاب پذيرفت و هر دو با هم بيرون آمديم، چون به منطقه هدّة «2» رسيديم ناگاه عمرو عاص را ديديم گفت خوشامد بر شما باد، گفتيم و بر تو خوشامد باد، پرسيد مسير شما كجاست؟ او را آگاه كرديم، او هم ما را آگاه ساخت كه آهنگ رفتن به حضور پيامبر (ص) را دارد، همگى با هم همراه شديم و به روز نخست ماه صفر سال هشتم به مدينه رسيديم، من همينكه با رسول خدا روياروى شدم بر ايشان با افزودن عنوان پيامبرى سلام دادم
نخست من جلو رفتم، سپس عمرو عاص و عثمان بن طلحه جلو آمدند و مسلمان شدند و با پيامبر (ص) بيعت كردند. و به خدا سوگند از آن هنگام كه مسلمان شدم پيامبر (ص) در چگونگى كردار و پاداشى كه لطف مى‏فرمود ميان من و هيچ يك از يارانش تفاوتى نمى‏گذاشت.
وكيع بن جرّاح و عبد الله بن نمير و محمد بن عبيد طنافسى همگى از اسماعيل بن ابى خالد، از قيس بن ابى حازم ما را خبر دادند كه مى‏گفته است در حيره از خالد بن وليد شنيدم مى‏گفت به روز جنگ موته نه شمشير در دست من شكسته شد و از كار افتاد و شمشير پهن يمنى من در دستم پايدار ماند.

مسولیت های خالد در زمان خلفا
چون پس از رحلت پيامبر (ص) پاره‏يى از اعراب از دين برگشتند ابو بكر خالد را فرستاد كه وضع آنان را بررسى كند و ايشان را به اسلام فرا خواند ولى خالد با ايشان در افتاد.
ابو معاويه ضرير از هشام بن عروة از پدرش ما را خبر داد كه مى‏گفته است ميان بنى سليم ارتداد بود ابو بكر خالد را گسيل داشت، او مردانى از ايشان را در انبارهاى خرما جمع كرد و آنان را به آتش كشيد و سوزاند!؟ «2» عمر پيش ابو بكر آمد و گفت اين مرد را كه مردم را با عذاب ويژه الهى- آتش- عذاب كرده است از فرماندهى بر كنار كن. ابو بكر گفت نه به خدا سوگند شمشيرى را كه خداوند آن را بر كافران كشيده است در نيام قرار نمى‏دهم و به خالد دستور داد از همان جا به جنگ مسيلمه برود.
محمد بن عمر واقدى، از شيبان بن عبد الرحمان از جابر، از عامر، از براء بن عازب، و طلحة بن محمد بن سعيد از پدرش از سعيد بن مسيب ما را خبر دادند و گفتند پس از اينكه خالد از جنگ يمامه آسوده شد ابو بكر براى او نوشت كه آهنگ عراق كند، خالد از يمامه بيرون آمد و خود را به حيره رساند و در ناحيه خفّان فرود آمد، مرزبان حيره اميرى از گماشتگان خسرو پرويز بود كه او را پس از مرگ نعمان بن منذر بر آن كار گماشته بود، افراد خاندانهاى قبيصة و ثعلبة و عبد المسيح بن حيان بن بقيله با او ديدار كردند و در مورد حيره با او صلح كردند و پرداخت صد هزار درم را به عنوان جزيه پذيرفتند كه خالد از آن جا آهنگ ناحيه سواد كند خالد چنان كرد و با آنان صلح كرد و منشورى براى آنان نوشت و اين‏
نخستين جزيه در اسلام بود. «1» خالد از آن جا آهنگ عين التمر كرد و مردم را به اسلام فرا خواند نپذيرفتند، با آنان جنگى سخت كرد و خداوند او را بر ايشان پيروزى داد، كشت و اسير گرفت و اسيران را پيش ابو بكر گسيل داشت، خالد از آنجا آهنگ الّيس كرد كه دهكده‏يى در پايين فرات است با آنان صلح كرد و كسى كه امضاى صلحنامه را بر عهده داشت هانى بن جابر طايى بود كه با دويست هزار درم صلح كرد.
خالد از آن جا حركت كرد و كنار دهكده بانقيا كه بر كرانه فرات بود مستقر شد، آنان نخست يك شب تا بامداد با او جنگ كردند و سپس تقاضاى صلح كردند، با آنان صلح كرد و براى ايشان منشورى نوشت، او با صلوبا پسر بصيهرا كه در كرانه فرات منزل داشت نيز صلح كرد به شرط آنكه صلوبا هزار درم جزيه بپردازد، پس از آن ابو بكر براى خالد نوشت به شام برود و ضمن نامه براى او نوشت كه من تو را همچنان بر سپهسالارى سپاهت مستقر داشته‏ام و فرمانى براى تو نوشته‏ام كه آن را مى‏خوانى و به آن عمل خواهى كرد، اينك به شام برو تا نامه‏ام به تو برسد.

خالد گفت اين كار عمر بن خطاب است كه بر من حسد ورزيده و نخواسته است گشودن عراق به دست من صورت گيرد. خالد مثنى بن حارثه شيبانى را به جانشينى خود گماشت و همراه راهنمايان به راه افتاد و چون به دومة الجندل رسيد نامه و فرمان ابو بكر همراه شريك بن عبده عجلانى به دست او رسيد، خالد به روزگار خلافت ابو بكر يكى از اميران مناطق شام بود و آن جا مناطق بسيارى را گشود و عهده‏دار صلح با مردم دمشق بود و براى آنان صلحنامه‏يى نوشت كه همان را تصويب كردند، هنگامى كه ابو بكر درگذشت و عمر به ولايت رسيد خالد را از امارت بركنار كرد و ابو عبيدة بن جراح را به اميرى گماشت و خالد در سپاه ابو عبيدة و همراه او بود و جنگ مى‏كرد و تا هنگامى كه مرد در راه خدا تحمل رنج و زحمت و اقدام كرد و سرانجام به سال بيست و يكم در شهر حمص درگذشت و عمر بن خطاب را وصى خود قرار داد و در دهكده‏يى در يك ميلى حمص به خاك سپرده شد.
محمد بن عمر واقدى مى‏گويد درباره آن دهكده پرسيدم گفتند نشان آن هم از

ميان رفته است.
عبد الله بن زبير حميدى از سفيان بن عيينه، از اسماعيل بن ابى خالد ما را خبر داد كه مى‏گفته است قيس بن ابى حازم مى‏گفته است چون خالد بن وليد درگذشت عمر گفت خدا ابو سليمان را رحمت كند كه درباره او گمانهايى برديم كه آن چنان نبود.
مسلم بن ابراهيم از جويرية بن اسماء، از نافع ما را خبر داد كه چون خالد بن وليد درگذشت چيزى جز اسب و سلاح و غلام خود بر جاى نگذاشت، اين خبر به اطلاع عمر بن خطاب رسيد گفت خداوند ابو سليمان را رحمت فرمايد كه غير از آنچه گمان مى‏كرديم بود.
الطبقات‏الكبرى/ترجمه،ج‏7،ص:402تا407
درباره خالد ادامه دارد

خالدسیف الاسلام !!!! ومالک بن نویره
گويند خالد بن وليد روانه شد تا رسيد به بيوتات مالك بن نويره و ايشان مسلمان بودند و مالك همسرى زيبا داشت. خالد دلباخته او شده بود. فرمان داد مالك را بكشند.
عبد الله بن عمر، و ابو قتاده انصارى او را از اين كار بازداشتند. پس خالد مالك را احضار كرد و گفت آيا تو نيستى كه گفته‏اى:
پيش از آنكه سپاه ابو بكر فرا رسند مرا شراب دهيد./ شايد مرگها نزديك شده‏اند و ما آگاه نيستيم.
مالك گفت: «من چنين سخنى نگفته‏ام، و اگر صاحب شما خود اين سخن را از زبان من شنيده بود مرا نمى‏كشت.» خالد گفت: «پيامبر خدا را صاحب ما مى‏خوانى و صاحب تو نيست؟ گردنش را بزنيد.» سپس مالك متوجّه همسر خويش گرديد و گفت: «اى خالد! اين زن است كه مايه كشتن من مى‏شود.» چون خالد بازگشت، عمر به ابو بكر گفت: «او را بكش كه مرتكب قتل و زنا شده.» ابو بكر گفت: «باز گرديده و بر خطا بوده است.» عمر گفت: «پس او را عزل كن.» ابو بكر گفت: «من شمشيرى را كه خداوند آخته در نيام نمى‏كنم!» آفرينش‏وتاريخ/ترجمه،ج‏2،ص:843


دعاى على ‏امیر المومنین علی علیه السلام خالد رالعنت کرده است
چون على نماز صبح و مغرب را مى‏گزارد و نمازش تمام مى‏شد مى‏گفت «بار الها، معاويه و عمرو و ابو موسى و حبيب بن مسلمه و ضحّاك بن قيس و وليد بن عقبه و عبد الرحمن بن خالد بن وليد را لعنت كن.»
. پيكارصفين/ترجمه،ص:766

عمروبن عاص
بن وائل سهمى قرشى يكى از شجاعان وزيركان عرب بشمار آمده و از كسانى است كه پيش از اسلامش رسول خدا را شكنجه و آزار فراوان رسانده وبه اشعارش آن حضرت را هجو مى نموده، واو از جانب كفار قريش بحبشه رفت كه مسلمانان مهاجر را بمكه بازگرداند. پدرش از مستهزئين به پيغمبر (ص) بود كه آيه (انّا كفيناك المستهزئين) درباره آنها نازل شد. مادرش نابغه از زنان بدنام مكه بوده كه زمان حكومتش در مصر يكى از مصريان بديگرى گفت: اگر توانستى از عمرو نام ماردش وسابقه او بپرسى اين قدر جايزه بتو ميدهم. وى در سال هشتم هجرت بمدينه مهاجرت نمود واسلام آورد.
عمرو از معترضين سرسخت عثمان بود كه مى گفت: آنقدر عليه عثمان تبليغ كردم كه حتى اگر چوپانى را در بيابان ميديدم او راعليه عثمان ميشورانيدم.
مسوليت ها در زمان خلفا
1. وى در زمان ابوبكر به فرمان دهى سپاهى متوجه شام گرديد،
2.وپس از فتح شام حكومت فلسطين را بعهده
3.سپس او را با لشكرى مأمور فتح مصر نمود وآنجا را بگشود واز سوى عمر والى مصر شد
4.چهار سال در حكومت عثمان نيز حاكم آنجا بود وپس از آن عثمان وى را عزل نمود وعبداللّه بن سرح را بجاى او گماشت. از اين رو از عثمان برنجيد و در فلسطين سكونت گزيد و گهگاهى كه بمدينه ميرفت بر عثمان اعتراضاتى داشت. پس از قتل عثمان وى بمعاويه پيوست ومعاويه بوعده حكومت مصر او را عليه اميرالمؤمنين على (ع) با خود همدست كرد وبخونخواهى عثمان قيام نمودند.
وى در سال 43 در سن نود سالگى از دنيا رفت.
نقل است كه روزى پيغمبر (ص) عمرو بن عاص ووليد بن عقبه را ديد كه در ميان باغى شراب مينوشند وبشادى كشته شدن حمزه آوازخوانى مى كنند، حضرت آنها را نفرين كرد و گفت: خداوندا اين دو را لعنت كن ودر فتنه فرو بر فرو بردنى وبه آتش افكن افكندنى. (شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد:2/183 و استيعاب:2/505 و بحار: 20/76)
داستان مبارزه عمروعاص با علي عليه السلام 1
امير المؤمنين على (ع) جامه بگردانيد و متنكّروار در معركه آمد و مبارز خواست.
عمرو عاص برون شد و ندانست كه او كيست، لافى چند بزد و رجزى گفت كه:
من اى اهل كوفه، با شما جنگها خواهم كرد و شما را با شمشير تيز پاره پاره خواهم گردانيد. من به شما پشت نخواهم داد و روى نخواهم گردانيد، اگر همه أبو الحسن باشيد.
امير المؤمنين على، را اين سخن دامن گير آمد و على الضروره نام خويشتن بگفت.
عمرو عاص چون نام امير المؤمنين شنيد و او را بشناخت، اسب را تازيانه زد و به سوىلشكرگاه خويشتن بگريخت. امير المؤمنين اسب بر انگيخت و از پى او در شد و او را نيزه‏اى بزد. اتّفاق سنان نيزه بر دامن زره او آمد و او را از اسب بينداخت. عمرو عاص بر قفا بيفتاد و چون ازار در پاى نداشت هر دو پاى برآورد تا مكشوف العورة شد.
امير المؤمنين چشم خويشتن بپوشانيد و روى بگردانيد. عمرو عاص فرصت يافت برخاست و بگريخت و پيش معاويه شد. معاويه بخنديد و گفت:
اى عمرو عاص، عجب مكرى بود كه كردى. هيچ كس به كشف عورت از كشتن خلاصى نيافته است و كسى كه بدين حيله خلاصى يافته و به .... برهنه جان بدر برده، تو بوده‏اى. مرحبا بر على (ع) كه نيكو اخلاق مردى است كه روا نداشت كه به عورت بيگانه كسى فرا نگرد و .... برهنه‏اى را بكشد. اگر خواستى تو را مى‏توانست كشت و ليكن كرم كامل و حياى شامل كه دارد او را از كشتن تو و نگريستن به عورت تو مانع آمد.
1. الفتوح/ترجمه،متن،ص:543
ادامه دارد

مُعاوية:

بن «ابى سفيان» صَخر بن حرب بن امية بن عبد شمس بن عبد مناف قرشى اموى. مادرش هند دختر عتبة بن ربيعة بن عبد شمس بن عبد مناف، كه به نقل ابن ابى الحديد معتزلى و ديگران از زنان فاجره بد نام مكه بوده است.

زمخشرى در ربيع الابرار آورده كه چون معاويه از هند بزاد وى را به چهار تن از مردان مكه نسبت دادند: مسافر بن ابى عمرو، و عمارة بن وليد بن مغيرة، و عباس بن عبدالمطلب، و صبّاح كه نوازنده و خنياگر عمارة بن وليد و مزدور ابوسفيان بود، و چون ابوسفيان كريه المنظر و كوتاه اندام، و صبّاح جوانى خوش سيما بود، هند

وى را به خويش خواند و با وى هم بستر گشت. (شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد:1/336 و ربيع الابرار:3/551)

معاويه نخستين اموى پس از عثمان بود كه بر مسلمانان حكومت نمود. وى در مكه متولد و در فتح مكه اسلام آورد و در شمار كاتبان پيغمبر اسلام درآمد ولى پس از چندى پيغمبر بر او خشم گرفت و از اين سمت عزلش كرد. در زمان ابوبكر فرماندهى بخشى از سپاه كه زير نظر برادرش يزيد بود به عهده او بود و در عهد عمر به حكومت اردن منصوب گشت و در عهد عثمان امارت تمامى سرزمين شام به وى سپرده شد و چون عثمان به قتل رسيد اميرالمؤمنين على (ع) وى را از امارت عزل نمود اما او نپذيرفت و به خون خواهى عثمان برخاست و على (ع) را به قتل وى متهم ساخت و طلحه و زبير و عايشه را كه در بصره به مخالفت با على برخاسته بودند در نهان تقويت كرد و چون على (ع) در بصره پيروز گشت خود را صريحاً به جنگ با آن حضرت آماده نمود و سرانجام در صفين نبردى خونين با على (ع) كرد و عاقبت به حيله عمروعاص آن جنگ را كه به پيروزى على (ع) نزديك مى شد خاتمه داد و طرفداران على (ع) را با قرآن بر نيزه كردن و

دعوت به حكميت قرآن بفريفت و نتيجه حكمين به فريب عمروعاص ابوموسى اشعرى را، به سود معاويه شد و او همچنان بر حكومت شام مستقر بماند و پس از شهادت على (ع) به جنگ با فرزندش امام حسن (ع) برخاست و بر اثر سياستهاى شيطانى او و بىوفائى و سستى مسلمانان، امام به ناچار با وى صلح نمود و حكومت عراق نيز به دست او افتاد و از اين تاريخ معاويه خود را رسماً خليفه مسلمين معرفى كرد و جهت فرزندش يزيد از مردم بيعت گرفت و سرانجام پس از نوزده سال حكومت در دمشق به سال 60 درگذشت. (اعلام زركلى و بحارالانوار)

ادامه دارد

ابوموسي اشعري

عبدالله بن قيس از صحابه رسول الله . وى به سال هفتم يا نهم هجرت كه قدرت اسلام سرتاسر بلاد عربستان را گرفته بود وهيئتها از هر سوى به مدينه مىآمدند واسلام مىآوردند به اتفاق قبيله خود اشعريان به مدينه آمده تسليم اسلام شد ودر عهد رسول (ص) به حكومت زبيد وعدن وسواحل يمن منصوب گرديد ودر زمان عمر وعثمان هم به حكومت بصره وكوفه ويمن نامزد شد ودر دوران خلافت اميرالمؤمنين (ع) نيز از سوى آن حضرت زمامدار كوفه بود ولى با آن بزرگوار به شايستگى رفتار ننمود ودر پيشامد جنگ جمل مردم را از يارى آن حضرت باز مىداشت ودر قضيه تحكيم (به تحميل نااهلان سپاه عراق) از طرف حضرت به حكميت معين شد وبا عمرو عاص كه از سوى معاويه تعيين شده بود در دومة الجندل اجتماع نموده تا در زمينه فرو نشاندن آتش جنگ ورفع نزاع ومشاجره در امر خلافت مسئله را فيصله دهند وسرانجام بر اثر ضعف ايمانى كه به حضرت داشت از عمرو عاص فريب خورد ومورد لعن دائمى اميرالمؤمنين(ع) شد .

در تاريخ آمده كه دورانى كه وى از سوى عمر والى بصره بود خوزستان واصفهان وبخش عمدهاى از بلاد ايران را فتح نمود .

وى به سال 43 يا 44 يا 51 در مكه يا كوفه درگذشت . (بحار ودهخدا وشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد)
ادامه دارد

ابوهريره دوسى :

عبدالرحمن بن صخر ازدى يا دوسى از عشيره سليم بن فهم از اصحاب پيغمبر (ص) ودر سال غزوه خيبر اسلام آورد و او چون به گربه علاقه فراوان داشت و روزى بچه گربهاى با خود داشت وبه حضور پيغمبر(ص) آمد وحضرت او را ابوهريره خواند بدين نام شهرت يافت وخود بدين افتخار مىكرد .

وى احاديث زيادى را از پيغمبر(ص) روايت كرده است .

در خلافت عمر ولايت بحرين داشت ودر عهد عثمان قضاوت مكه به او محول شد ودر زمان معاويه چندى حاكم مدينه بود.

محدثين شيعه وجمعى از علماى سنت به روايات او اعتماد نكنند چه وى بيش از چهار سال مصاحبت پيغمبر(ص) را نداشته واز مقربان ونزديكان آن حضرت هم نبوده ومعهذا نزديك پانصد وسه هزار حديث از آن حضرت نقل كرده است .

واكثر اهل سنت به مفاد حديث «اصحابى كالنجوم ...» احاديث او را قبول دارند ولى از آثار وقرائن چنين معلوم مىشود كه وى در زمان حياتش نيز متهم به دروغ بوده است .

وى در سال 57 يا 58 در مدينه وبه نقلى در شام درگذشت .

ابو هريره پس از استيلاى معاويه بر عراق به همراه معاويه به كوفه آمد ، شبها درب مسجد كوفه مىنشست ومردم پيرامونش گرد مىآمدند وحديث مىگفت . شبى جوانى در مجلس بپاخاست وگفت: اى اباهريره ! تو را به خدا آيا از پيغمبر (ص) شنيدى كه در باره على (ع) مىگفت : «اللهم وال من والاه وعاد من عاداه» ؟ ابوهريره گفت : خدا را شاهد مىگيرم كه اين را از پيغمبر (ص) شنيدم ، جوان گفت : پس من شهادت مىدهم كه از دوست او گسيختى وبه دشمن او پيوستى ، اين بگفت واز مجلس برخاست .

از امام صادق (ع) روايت است كه فرمود: سه نفر بودند كه به پيغمبر (ص) دروغ مىبستند : ابوهريره وانس بن مالك و زنى . (دهخدا وبحار : 37/199 و 22/242)


موضوع قفل شده است