جمع بندی عدم ارائه دلایل معتبر در قرآن

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
عدم ارائه دلایل معتبر در قرآن

قرآن دلایلی سطحی و غلط برای مفاهیمی که میخواهد اثبات کند میاورد:

1-در آیه 10 سوره ابراهیم گفته شده است مگر در خدا آفریننده آسمانها و زمین شکی است؟ در این آیه گفته شده برای اثبات خدا نیاز به دلیل نیست و شکی وجود ندارد. این آیه غلط است چرا که در وجود خدا هم شک هست هم دلیل میخواهد. میلیاردها انسان در طول تاریخ یا کافر بودند یا بت پرست بودند یا به چند خدا اعتقاد داشتند و گفتن اینکه در وجود خدا شکی نیست فرار از جواب دادن است.

2-در آیات 33 تا 40 سوره یس از پدیده های طبیعی برای اثبات وجود خدا استفاده شده است. از اینگونه استدلالات در قرآن فراوان است مخصوصا در سوره های مکی. در فرم فلسفی به این استدلالات برهان نظم میگویند. اما مسئله ای که اینجا مطرح است این است که برهان نظم به مرور زمان قدرت خود را از دست داده است و بیشتر برای همان 1400 سال پیش کاربرد دارد که بشر علت پدیده های طبیعی را نمیدانست و آن را مستقیما به خدا نسبت میداد. در آیات قرآن هم اگر توجه کنیم علت پدیده های طبیعی مستقیم به خدا نسبت داده شده است. به هر حال اگر نسخه جدیدی از برهان نظم هم ارائه شود و علت العلل را خدا دانست باز هم نمیتوان قاطعانه گفت فقط یک خدا وجود دارد پس این برهان نمیتواند خدای واحد را اثبات کند و در بهترین حالت فقط میتواند بگوید ناظم یا ناظمانی وجود دارد.

3-در آیات 32 و 33 سوره شوری از کشتی ها به عنوان نشانه خدا یاد شده و گفته شده است که اگر خدا بخواهد باد را ساکن میکند تا کشتی ها متوقف شوند. اولا که کشتی ها ساخته دست بشر هستند و نشانه خدا دانستن آنها بی معنیست و اگر قرار باشد کشتی نشانه خدا باشد پس هر چیزی که انسان میسازد نشانه خداست! دوما که در آیه دوم گفته شده اگر خدا بخواهد باد را ساکن میکند تا کشتی ها متوقف شوند این در حالیست که مدتهاست از باد برای راندن کشتی ها استفاده نمیشود و این گفته خدا بی معنی است پس یا باید بگوییم خدا از آینده اطلاعی نداشته یا محمد پس این آیه نمیتواند حرف خدا باشد.

4-در آیه 91 سوره مومنون و 22 سوره انبیاء برای اثبات یگانگی خدا استدلال شده است که اگر بیش از یک خدا بود جهان فاسد و تباه میشد. برای اثبات یگانگی خدا 2 مقدمه کبری و صغری مطرح شده است. کبری اینکه اگر بیش از یک خدا باشد جهان فاسد میشود و صغری اینکه جهان فاسد نیست پس یک خدا وجود دارد در حالی که هر 2 مقدمه غلطند. مقدمه کبری بر چند فرض استوار است. اول اینکه هر خدا مخلوقات خودش را اداره میکند. خب مثلا اگر هر خدا یک یا چند کهکشان را اداره کند چه مشکلی پیش میاید؟! دوم اینکه امکان دارد خدایان با یکدیگر درگیر شوند پس فساد شکل پیدا میکند. لازمه این امر وجود صفات پست مانند حسادت، برتری طلبی، غرور و جاه طلبی در خدایان است در حالی که از نظر فلسفه اسلامی و غیر اسلامی خدا فاقد صفات پست است. خدا وجودی جاودانه، بی نیاز و کامل است. خدا نقصی ندارد که بخواهد با زور و درگیری آن را کامل کند. این تصورات در مورد خدایان مربوط به دوران اولیه بشر است که خدا را بصورت انسان فرض میکردند و صفات حقیر خود را به او نسبت میدادند و محمد هم براساس همین اساس استدلال کرده که غلط است.اگر خدا خالق بشر است عقلش از عقل بشر کاملتر است و همانطور که انسانهای متمدن میدانند که با همکاری پیشرفت حاصل شده خدا هم این را میداند پس دلیلی بر عدم همکاری نیست. مقدمه صغری بر این فرض استوار است که در جهان فساد نیست. اول اینکه بودن یا نبودن فساد در جهان یک چیز نسبی است و بستگی به تعریف ما از فساد دارد. دوم اینکه ما جهان یا جهانهای دیگری نداریم که بخواهیم بر مبنای آن بگوییم این جهان فاسد نیست. سوم اینکه فساد و تباهی این دنیا میتوانست کمتر از این باشد و این دنیا نسبت به دنیایی که در آن بلایایی مثل بیماری، مرگ، زلزله، سیل، خشکسالی، قحطی، سرمای زیاد، گرمای زیاد و امثالهم وجود ندارد فاسدتر است.

5-در آیه 48 سوره عنکبوت از بی سواد بودن محمد به عنوان دلیلی بر خدایی بودن قرآن و رسالت محمد استفاده شده است. این استدلال به چند دلیل بی ارزش است. اول اینکه محمد شاید بی سواد باشد اما بی عقل که نیست و میتواند مطالبی در مورد خدا و معاد بگوید و مطالبی از تورات و انجیل را از زبان دیگران بیاموزد و این کار سختی برای فرد باهوشی مثل محمد نیست. دوم اینکه محمد قبل اعلام پیامبری 15 سال رئیس کاروان و دستگاه تجاری خدیجه بوده است و به جاهای مختلف مسیحی نشین و یهودی نشین سفر کرده است و هم صحبت اقوام دیگر بوده است و شنیدن این داستانها و مطالب از اقوام دیگر طبیعی است. سوم اینکه در آن زمان در جزیرة العرب اقوام یهودی و مسیحی در نزدیکی محمد زندگی میکردند و سخنان و داستانها و عقائد آنها در بین مردم مشهور بوده است که شنیدنش نیاز به سفر هم نداشته است. چهارم اینکه مکه مسیر تجاری بوده و کار بزرگان مکه تجارت بوده و همچنین مرکز حج بوده و اقوام مختلف را به خود جلب میکرده است و طبعا موجب آشنایی مردم با عقائد یکدیگر میشده است و شنیدن داستانها و عقائد دیگران و بازسازی آنها در قالب قرآن کاری سخت نیست و نیاز به خواندن ندارد. نکته دیگر این است که محمد 15 سال مسئول کاروان بوده است و بعید است که فردی بیسواد مسئول کاروانی تجاری شود که کارش خرید و فروش است.

6-در آیه 103 سوره نحل گفته شده است که محمد قرآن را از زبان کسی که مردم میگویند (سلمان فارسی) نیاموخته است چرا که زبان او غیر عربی است در حالی که قرآن عربی است. خب یعنی کسی نمیتواند چیزی از غیر همزبان خود بیاموزد؟! این استدلال برای کودکان هم بی معنی است چرا که زبان را میتوان برگردان کرد. مگر خود محمد در دوران تجارتش با غیر عربها ارتباط نداشته است؟! شاید گفته شود قرآن موزون است اما موزون کردن مطلب به هنگام برگردان با تغییراتی امکانپذیر است و چیز غیرممکنی نیست.

7-در آیات 15 و 16 سوره یس مردمان یک دیار به محمد گفته اند که تو پیامبر نیستی و محمد در جواب میگوید خدا میداند که من پیامبرم! این دیگر چه نوع استدلالی است؟! مگر مردمان آن دیار با خدا در ارتباطند که مثلا بروند از خدا بپرسند که آیا محمد پیامبر توست و خدا بگوید بله! پیامبران دروغین هم همین ادعا را دارند اما آیا این دلیل است؟!

8-در آیه 31 سوره یس و بسیاری آیات دیگر از به هلاکت رسیدن اقوامی در گذشته استفاده شده است برای جلب نظر مردم به ایمان آوردن به محمد. اولین ایراد این استدلال این است که مثل بسیاری دیگر از استدلالات در قرآن بجای منطق بر ترساندن استوار است. دوم اینکه هیچ اطلاعی از اقوامی که به هلاکت رسیده اند از نظر تاریخی وجود ندارد و به هلاکت رسیدن اقوامی مثل عاد، ثمود، هود، لوط و نوح بطور عمده در تورات و سپس در قرآن ذکر شده است پس گفتن اینکه "آیا ندیدید ما اونها رو هلاک کردیم" بی معنی است چرا که از نظر تاریخی هیچکس اینها را ندیده است. سوم اینکه اگر بخواهیم از گزارشات قرآن برای اثبات پیامبری محمد استفاده کنیم دچار مغلطه مصادره به مطلوب شده ایم. برای قبول این وقایع ابتدا باید پیامبری محمد اثبات شود.

9-در آیه 18 سوره حج برای اثبات خدا گفته شده است که آیا ندیدید که خورشید و ماه و ستارگان و کوه ها و درختان و جنبندگان و بسیاری از مردم به او سجده میکنند. سجده کردن خورشید و ماه و ستارگان و کوه ها و درختان و جنبندگان اگر هم واقعیت داشته باشد قابل مشاهده نیست پس استدلال مناسبی نیست و سجده کردن بسیاری از مردم هم دلیل نمیشود که ما هم به خدای آنان باور پیدا کنیم. قبل از پیدایش ادیان ابراهیمی و حتی الان بسیاری از مردم بر بتها سجده میکنند آیا این دلیل است بر خدا بودن بتها؟!

10-در آیه 258 سوره بقره از مجادله ابراهیم با نمرود سخن گفته شده است و از آن به عنوان نشانه ای برای مردم استفاده شده است در وقتی که ابراهیم به نمرود میگوید خدای من خورشید را از شرق بیرون میاورد تو از غرب بیرون بیار و نمرود مبهوت میماند. خب مبهوت ماندن نمرود بی دلیل است نمرود میتوانست بگوید اگر خدای توست که خورشید را از شرق بیرون میاورد بهش بگو خورشید را از غرب بیرون بیاورد آنوقت این میشد یک نشانه و مبهوت ماندن نمرود نشانه نیست.

11-در آیه 259 سوره بقره هم از ماجرای یک شخصی گفته میشود که به زندگی پس از مرگ اعتقاد ندارد و در ویرانه ای است و خدا او را 100 سال میمیراند و پس از زنده شدن خدا از او میپرسد چقدر درنگ کردی و او میگوید یک روز یا بخشی از آن و خدا میگوید 100 سال درنگ کردی و او پی میبرد که خدا بر هر چیزی تواناست. خب این حادثه دلیلی بر معاد است اما برای خود آن شخص. معجزه برای فرد یا افرادی که شاهد آن هستند اثرگذار است و کسانی که 100 درصد به صحت آن داستان اطمینان دارند. اگر با تعصب نگاه نکنیم این داستان میتواند براحتی ساخته ذهن محمد یا فردی باشد که این داستان را گفته پس دلیل محکمی بر اثبات معاد نیست.

12-در آیه 94 سوره بقره محمد در پاسخ به کسانی که میگویند سرای آخرت فقط به آنها تعلق دارد میگوید اگر اینطور است آرزوی مرگ کنید! این اصلا یک استدلال نیست! مثل این میماند که یک مسلمان به یک نامسلمان بگوید من به بهشت میروم و نامسلمان در پاسخ بگوید پس آرزوی مرگ کن! مشخص است که این صحبت بی معنی است.

مسلما اگر کسی الان ظهور میکرد و این استدلالات سست را به مسلمانان عرضه میکرد (البته اگر مسلمانان او را نکشند!) مطمئنا مسلمین حرف های او را باور نمیکردند اما اگر بدانند که قرآن خودشان این استدلالات سست را عرضه کرده است افراد عاقل به دنبال صحت حرف طرف مقابلشان میروند و اگر فهمیدند صحت دارد دست از اعتقادشان برمیدارند اما افراد نادان یا کلا میزنن زیر همه چی یا توجیه میکنند و افراد نادانتر هم حتما قصد جان طرف مقابل را میکنند!

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد میقات

[="Tahoma"]

asdasd;662914 نوشت:
قرآن دلایلی سطحی و غلط برای مفاهیمی که میخواهد اثبات کند میاورد:

1-در آیه 10 سوره ابراهیم گفته شده است مگر در خدا آفریننده آسمانها و زمین شکی است؟ در این آیه گفته شده برای اثبات خدا نیاز به دلیل نیست و شکی وجود ندارد. این آیه غلط است چرا که در وجود خدا هم شک هست هم دلیل میخواهد. میلیاردها انسان در طول تاریخ یا کافر بودند یا بت پرست بودند یا به چند خدا اعتقاد داشتند و گفتن اینکه در وجود خدا شکی نیست فرار از جواب دادن است.

«قَالَتْ رُسُلُهُمْ أَ فىِ اللَّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ»
رسولان آنها گفتند: آيا در خدا شكّ است؟! خدايى كه آسمانها و زمين را آفريده.(ابراهیم، 10)

با سلام و درود

خیر، این گونه که شما گمان کرده اید نیست. این گونه نیست که مشرکان و بت پرستان به خدا اعتقاد نداشته باشند بلکه آن ها به وجود خداوند و خالق معتقدند ولی اعتقاد آن ها آلوده به شرک شده و منکر اتحاد در ربوبیت هستند.

هم چنین منکران خدا، این گونه نیست که معتقد باشند عالَم خود به خود به وجود آمده است و آفریننده ای ندارد. مادیگرایان نیز بالاخره به وجود ماده اولیه و موجودی که عالَم از آن پدید آمده است معتقدند. موحدان به آن خدا می گویند و مادیگرایان، ماده اولیه؛ لذا اختلاف، لفظی است.

مطلب دیگر؛ این آیه شریفه در مقام اثبات وجود خدا نیست بلکه در مقام اثبات توحید و یکتایی خداوند است، و به صورت استفهام انکاری از مشرکان می پرسد آیا در خدا (آفریننده و پروردگار آسمان و زمین) شک دارید؟!

قرآن در اين جا مانند غالب موارد ديگر براى اثبات وجود و صفات خدا، بر نظام عالم هستى و آفرينش آسمان ها و زمين تکیه مى‏ كند، و مى ‏دانيم در مسأله خداشناسى هيچ دليلى زنده‏ تر و روشن تر از آن نيست؛ چرا كه اين نظام شگرف، هر گوشه ‏اش مملو از اسرار است و هر قدر علم و دانش بشر پيشرفت بيشترى مى ‏كند، دلایل بيشترى از اين نظام آشكار مى ‏گردد كه ما را به خدا هر لحظه نزديكتر مى ‏سازد.

توجه: مطالعه اسرار هستى و نظام آفرينش، تنها ما را به اصل وجود خدا هدايت نمى ‏كند بلكه صفات او مانند علم و قدرت و حكمت و ازليت و ابديت او، از اين مطالعه نيز روشن مى ‏شود.

نکته: برای اثبات خداوند و وحدانیت و صفات او، ادله بسیاری اعم از عقلی، نقلی، حسی و وجدانی وجود دارد؛ لذا به مشرکان خطاب می شود اگر شما قابليت درک ادله عقليه را نداريد و به ادله نقليه هم اعتماد نمی كنيد و و جدان بیدار هم نداريد، لااقل به ادله حسی كه به چشم مشاهده می كنيد درک كنيد. این استدلال، معقول و منطقی است.

asdasd;662914 نوشت:
2-در آیات 33 تا 40 سوره یس از پدیده های طبیعی برای اثبات وجود خدا استفاده شده است. از اینگونه استدلالات در قرآن فراوان است مخصوصا در سوره های مکی. در فرم فلسفی به این استدلالات برهان نظم میگویند. اما مسئله ای که اینجا مطرح است این است که برهان نظم به مرور زمان قدرت خود را از دست داده است و بیشتر برای همان 1400 سال پیش کاربرد دارد که بشر علت پدیده های طبیعی را نمیدانست و آن را مستقیما به خدا نسبت میداد. در آیات قرآن هم اگر توجه کنیم علت پدیده های طبیعی مستقیم به خدا نسبت داده شده است. به هر حال اگر نسخه جدیدی از برهان نظم هم ارائه شود و علت العلل را خدا دانست باز هم نمیتوان قاطعانه گفت فقط یک خدا وجود دارد پس این برهان نمیتواند خدای واحد را اثبات کند و در بهترین حالت فقط میتواند بگوید ناظم یا ناظمانی وجود دارد.

در خصوص برهان نظم باید در انجمن کلام پیگیر موضوع باشید. اما قرآن استدلالی ساده و عرفی بیان نموده است. گفته این نظمی که در عالم هستی می بینید، قطعا ناظمی دارد و آن ناظم خداوند متعال است.

توجه داشته باشید که یک موجود به عنوان واجب الوجود می توان تصور کرد ـ این در فلسفه اثبات شده ـ و موحدان آن واجب الوجود را «الله» می دانند؛ لذا یک ناظم (با نگاه واجب الوجودی) وجود دارد نه چند ناظم.

همین مقدار استدلال حسی، برای هر مخاطبی کافی است. هر انسان عاقلی وقتی نظم موجود در ایجاد و توالی شب و روز، فصل های چهارگانه، حرکت خورشید و ماه، زنده شدن مجدد زمین و ... می بیند، به وجود ناظمی مدبر و حکیم و علیم پی می برد.

ممکن است کسی سیل و زلزله و ... را بی نظمی در عالم بداند، با این حال در مقایسه با نظم موجود، این موارد اندکند و لذا قضاوت انسان به وجود نظم، هنوز سر جایش باقی است.

از طرفی چه کسی گفته برهان نظم مربوط به زمان گذشته بوده است؟! مگر امروزه دانشمندان و منجمان و ... بر اساس همین نظم موجود در عالم هستی، نظریه های علمی برای روزها و سال های بعد را ارائه نمی دهند؟ مگر همین دانشمندان بر اساس نظم موجود، در باره صدها سال اینده پیش بینی ندارند؟ مهم تر از آن مگر همه انسان های امروزی برای فردا و روزهای آینده و حتی سال های بعدی برای خود آینده نگری و برنامه ریزی ندارند؟!

این ها همه به خاطر نظم موجود در عالم است. همین که هیچ انسانی دغدغه فردا صبح را ندارد که نکند فردا دیگر خورشیدی وجود نداشته باشد و یا زمین نابود شده باشد و ... بطور آشکار و واضح، بر وجود نظم در عالم هستی و معتقد بودن انسان به این نظم، حکایت دارد.

[="Tahoma"]

asdasd;662914 نوشت:
3-در آیات 32 و 33 سوره شوری از کشتی ها به عنوان نشانه خدا یاد شده و گفته شده است که اگر خدا بخواهد باد را ساکن میکند تا کشتی ها متوقف شوند. اولا که کشتی ها ساخته دست بشر هستند و نشانه خدا دانستن آنها بی معنیست و اگر قرار باشد کشتی نشانه خدا باشد پس هر چیزی که انسان میسازد نشانه خداست! دوما که در آیه دوم گفته شده اگر خدا بخواهد باد را ساکن میکند تا کشتی ها متوقف شوند این در حالیست که مدتهاست از باد برای راندن کشتی ها استفاده نمیشود و این گفته خدا بی معنی است پس یا باید بگوییم خدا از آینده اطلاعی نداشته یا محمد پس این آیه نمیتواند حرف خدا باشد.

«وَ مِنْ ءَايَاتِهِ الجَوَارِ فىِ الْبَحْرِ كاَلْأَعْلَامِ إِن يَشَأْ يُسْكِنِ الرِّيحَ فَيَظْلَلْنَ رَوَاكِدَ عَلىَ‏ ظَهْرِهِ إِنَّ فىِ ذَالِكَ لاَيَاتٍ لِّكلُ‏ِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ أَوْ يُوبِقْهُنَّ بِمَا كَسَبُواْ وَ يَعْفُ عَن كَثِيرٍ وَ يَعْلَمَ الَّذِينَ يجَادِلُونَ فىِ ءَايَاتِنَا مَا لهُم مِّن محِيص‏»
از نشانه ‏هاى او كشتی هايى است كه در دريا همچون كوه‏ ها به نظر مى ‏رسند. اگر او اراده كند، باد را ساكن مى ‏سازد تا آنها بر پشت دريا بى‏ حركت بمانند در اين نشانه‏ هايى است براى هر صبركننده شكرگزار! يا اگر بخواهد آنها را بخاطر اعمالى كه سرنشينانش مرتكب شده‏ اند نابود مى ‏سازد و در عين حال بسيارى را مى ‏بخشد. كسانى كه در آيات ما مجادله مى‏ كنند بدانند هيچ گريزگاهى ندارند! (شوری، 32-35)

با کمی نگاه منطقی و معقولانه می توان فهمید که این آیات ادعا نکرده که کشتی ها با دست خدا (دست بدنی) ساخته شده است؛ بلکه آن را منتسب به خدا می داند، که حق همین است. خداوند است که انسان را خلق کرده و به او توان و امکان ساخت کشی را داده است.

لذا باید گفت بله هر چیزی می تواند نشانه ای از قدرت الهی باشد، قدرتی که در مسیر صحیح و مشروع استفاده می شود و ذره ای ظلم و ناحقی در حق کسی روا نمی دارد.

مطلب دیگر؛ موضوع کشتی و قایق و ... نیست بلکه موضوع این است که باد و آب و ... همه در اختیار قدرت الهی و به اراده او است. اگر امروزه کشتی بادبانی ساخته نشود دلیل بر این نیست که نیروی باد دیگر در دست خداوند نیست. البته امروزه و حتی در آینده نیز قایق های بادی بسیاری ساخته و مورد استفاده واقع می شوند؛ همین کافی است تا وجدان انسان را بیدار کرده و او را به فکر فرو برد که نیروی باد به اراده و در اختیار خالق و آفریدگار است.

موضوع کشتی فقط یه مصداق و مثال است. آیا به غیر از کشتی، برای وجود فایده ای نمی توان تصور کرد؟! موضوع قدرت الهی است که نیروی باد و ... همه در اختیار این قدرت لایزال است.

اگر به دنبال حقیقت باشیم می بینیم که قرآن چه استدلال های ساده و در عین حال دقیقی را متذکر شده تا انسان را به فکر فرو برد و او را آگاه کرده تا از غفلت و بی خبری بیرون بیاید.

asdasd;662914 نوشت:
4-در آیه 91 سوره مومنون و 22 سوره انبیاء برای اثبات یگانگی خدا استدلال شده است که اگر بیش از یک خدا بود جهان فاسد و تباه میشد. برای اثبات یگانگی خدا 2 مقدمه کبری و صغری مطرح شده است. کبری اینکه اگر بیش از یک خدا باشد جهان فاسد میشود و صغری اینکه جهان فاسد نیست پس یک خدا وجود دارد در حالی که هر 2 مقدمه غلطند. مقدمه کبری بر چند فرض استوار است. اول اینکه هر خدا مخلوقات خودش را اداره میکند. خب مثلا اگر هر خدا یک یا چند کهکشان را اداره کند چه مشکلی پیش میاید؟! دوم اینکه امکان دارد خدایان با یکدیگر درگیر شوند پس فساد شکل پیدا میکند. لازمه این امر وجود صفات پست مانند حسادت، برتری طلبی، غرور و جاه طلبی در خدایان است در حالی که از نظر فلسفه اسلامی و غیر اسلامی خدا فاقد صفات پست است. خدا وجودی جاودانه، بی نیاز و کامل است. خدا نقصی ندارد که بخواهد با زور و درگیری آن را کامل کند. این تصورات در مورد خدایان مربوط به دوران اولیه بشر است که خدا را بصورت انسان فرض میکردند و صفات حقیر خود را به او نسبت میدادند و محمد هم براساس همین اساس استدلال کرده که غلط است.اگر خدا خالق بشر است عقلش از عقل بشر کاملتر است و همانطور که انسانهای متمدن میدانند که با همکاری پیشرفت حاصل شده خدا هم این را میداند پس دلیلی بر عدم همکاری نیست. مقدمه صغری بر این فرض استوار است که در جهان فساد نیست. اول اینکه بودن یا نبودن فساد در جهان یک چیز نسبی است و بستگی به تعریف ما از فساد دارد. دوم اینکه ما جهان یا جهانهای دیگری نداریم که بخواهیم بر مبنای آن بگوییم این جهان فاسد نیست. سوم اینکه فساد و تباهی این دنیا میتوانست کمتر از این باشد و این دنیا نسبت به دنیایی که در آن بلایایی مثل بیماری، مرگ، زلزله، سیل، خشکسالی، قحطی، سرمای زیاد، گرمای زیاد و امثالهم وجود ندارد فاسدتر است.

با کمی مطالعه فلسفی داشتن، به اشتباه خود پی خواهید برد.

در فلسفه ثابت شده که دو موجود واجب الوجود یا از همه جهات با هم مشترک و یکسانند، که پس دوئیتی نیست و دو موجود نیستند بلکه یکی هستند؛ یا از همه جهات مشترک نیستند و تمایزهایی با هم دارند، در این صورت یکی نیستند و از نظر فلسفی فقط یک موجود به عنوان واجب الوجود متصور است، پس موجود دیگری واجب الوجود نیست و لذا مخلوق است و خالق نیست.

همه مطالب شما با همین استدلال، پاسخ داده می شود. لذا دیگر تقسیم بندی قدرت و ... مطرح نیست زیرا با واجب الوجودی سازگار نیست.

این موضوع را در کتب و یا در انجمن کلام و عقائد پیگیری نمایید.

چند نکته:

1. نظمی که در عالم موجود است، برای همه قابل درک و فهم است و ما از این نظم سخن می گوییم.

2. به دیدن عالم دیگری برای قضاوت در باره نظم این عالم نیاز نیست. وجود نظم در این عالم برای هر انسان عاقل و فهیمی قابل تصدیق است.

3. اولا وجود سیل و زلزله و ... خود بر اساس نظمی در این عالم است که تا علت و زمینه آن ها محقق نشود، آن ها نیز اتفاق نمی افتند. در ثانی به فرض که بی نظمی هایی در این عالم باشد، این ها در برابر نظم موجود، قابل توجه نیست، چرا که با وجود همه این ها باز این انسان با توجه به نظمی که در عالم هستی قائل است برای فردا و آینده و سال های بعد خود برنامه ریزی می کند.

[="Tahoma"]

asdasd;662914 نوشت:
5-در آیه 48 سوره عنکبوت از بی سواد بودن محمد به عنوان دلیلی بر خدایی بودن قرآن و رسالت محمد استفاده شده است. این استدلال به چند دلیل بی ارزش است. اول اینکه محمد شاید بی سواد باشد اما بی عقل که نیست و میتواند مطالبی در مورد خدا و معاد بگوید و مطالبی از تورات و انجیل را از زبان دیگران بیاموزد و این کار سختی برای فرد باهوشی مثل محمد نیست. دوم اینکه محمد قبل اعلام پیامبری 15 سال رئیس کاروان و دستگاه تجاری خدیجه بوده است و به جاهای مختلف مسیحی نشین و یهودی نشین سفر کرده است و هم صحبت اقوام دیگر بوده است و شنیدن این داستانها و مطالب از اقوام دیگر طبیعی است. سوم اینکه در آن زمان در جزیرة العرب اقوام یهودی و مسیحی در نزدیکی محمد زندگی میکردند و سخنان و داستانها و عقائد آنها در بین مردم مشهور بوده است که شنیدنش نیاز به سفر هم نداشته است. چهارم اینکه مکه مسیر تجاری بوده و کار بزرگان مکه تجارت بوده و همچنین مرکز حج بوده و اقوام مختلف را به خود جلب میکرده است و طبعا موجب آشنایی مردم با عقائد یکدیگر میشده است و شنیدن داستانها و عقائد دیگران و بازسازی آنها در قالب قرآن کاری سخت نیست و نیاز به خواندن ندارد. نکته دیگر این است که محمد 15 سال مسئول کاروان بوده است و بعید است که فردی بیسواد مسئول کاروانی تجاری شود که کارش خرید و فروش است.

1. مگر امروزه عاقل کم داریم، چرا نمی توانند بدون آموختن و با اسفاده از عقلشان اخباری واقعی از آینده و معاد و ... بگویند؟! اگر عقل فقط کفایت می کرد که باید همه این قدرت و توان را داشته باشند، چرا ندارند؟!!

2و3و4. شنیدن چه چیز، پیامبر در تجارت و ... چه چیز را شنیده اند؟ مطالب خرافی و تورات تحریف شده؟ ما از تورات اصلی و کتاب آسمانی حضرت موسی سخن می گوییم، کتابی که در دسترس همه خود اهل کتاب هم نبوده بلکه عالمان خاصی از اهل کتاب از آن آگاهی داشتند.

پیامبر صلی الله علیه وآله خبر از حقایقی از کتاب تورات و انجیل اصلی می دهند که برای خیلی از اهل کتاب، تازه بوده و پیامبر آن ها را به عالمان و بزرگان خود که از تورات اصلی اطلاع داشته اند ارجاع می دهند.

اگر گفته های پیامبر، همان حرف های کوچه بازاری مردم بوده است، چرا برای اهل کتاب و دیگران مهم بوده است. آن ها که همه این ها را شنیده اند و چیز تازه ای نیست.

از طرفی بیشتر خطاب پیامبر با عالمان و بزرگان اهل کتاب است. برای آن ها که نمی توان از شنیده های کوچه بازار گفت.

با مطالعه تاریخ اسلام، پاسخ خیلی از مطالب شما که به عنوان استدلال بر آن ها تکیه کرده اید، به راحتی داده می شود، زیرا با آشنایی از تاریخ اسلام متوجه می شوید که حیلی از این مطالب، ذهنی و فرضی و دور از واقعیت است.

5. مگر همه فروشنده های امروزی باسوادند و تحصیلات عالیه دارند؟! خرید و فروش، آن هم در بازارهای محدود آن زمان، کمی سواد شمارش (نه کتابت) و بیشتر تجربه می خواهد. در حالی که پیامبر صلی الله علیه وآله سخنانی می گویند و خبرهایی می دهند که دانشمندان هم در برابر ایشان عاجزند.

تاریخ را مطالعه کنید. دانشمندان و عالمان یهود و نصاری و ... به محضز پیامبر می آمدند . با پرسش های مختلف علمی، سعی در آزمایش ایشان داشتند ولی حضرت به گونه ای به همه پاسخ داده که همه متحیر می ماندند.

کسی که نزد کسی تعلیم ندیده و به مکتب نرفته است، این گونه با دانشمندان گفتگوی علمی دارد و اخباری از غیب می گوید و ...، نشان از ارتباط داشتن با عالم ماوراء طبیعت و نشان از دریافت وحی و الهی بودن است.

[="Tahoma"]

asdasd;662914 نوشت:
6-در آیه 103 سوره نحل گفته شده است که محمد قرآن را از زبان کسی که مردم میگویند (سلمان فارسی) نیاموخته است چرا که زبان او غیر عربی است در حالی که قرآن عربی است. خب یعنی کسی نمیتواند چیزی از غیر همزبان خود بیاموزد؟! این استدلال برای کودکان هم بی معنی است چرا که زبان را میتوان برگردان کرد. مگر خود محمد در دوران تجارتش با غیر عربها ارتباط نداشته است؟! شاید گفته شود قرآن موزون است اما موزون کردن مطلب به هنگام برگردان با تغییراتی امکانپذیر است و چیز غیرممکنی نیست.


«وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِّسَانُ الَّذِى يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِىٌّ وَ هَاذَا لِسَانٌ عَرَبىِ‏ٌّ مُّبِين‏»

ما مى ‏دانيم كه آنها مى‏ گويند: «اين آيات را انسانى به او تعليم مى‏ دهد!» در حالى كه زبان كسى كه اينها را به او نسبت مى‏ دهند عجمى است ولى اين (قرآن)، زبان عربى آشكار است.(نحل، 103)

اولا سلمان فازسی پس از ادعای نبوت پیامبر و در مدینه بود که به خدمت پیامبر آمده و قبول اسلام کرد، در حالی که 13 سال نبوت پیامبر در مکه بوده است، لذا نمی تواند او قرآن را به پیامبر تعلیم داده باشد؛ این ادعا گزافه و باطل و بی اساس است.

در ثانی، إعجام و عجمه در اصل به معنى ابهام است، و اعجمى به كسى گفته مى‏ شود كه در بيان او نقصى باشد، اعم از این که عرب باشد يا غير عرب. و از آن جا كه عرب ها اطلاعات ناقص از بيان غير داشتند، ديگران را عجم خطاب مى‏كردند.

مطلب دیگر؛ این ادعا دروغ و افترایی است که بطلان آن روشن و واضح است.

اگر منظور از اين تهمت و افترا اين است كه معلم پيامبر صلی الله علیه وآله در تعليم الفاظ قرآن، کسی بوده بيگانه از زبان عرب، كه اين نهايت رسوايى است، چنين انسانى چگونه مى ‏تواند عباراتى اين چنين فصيح و بليغ بياورد كه صاحبان اصلى لغت، همگى در برابر آن عاجز بمانند و حتى توانايى مقابله با يک سوره آن را نداشته باشند؟!.

و اگر منظور اين است كه پیامبر محتواى قرآن را از يک معلم عجمى گرفته است، باز اين سؤال پيش مى ‏آيد كه ريختن آن محتوا در قالب چنين الفاظ و عبارات اعجاز آميزى كه همه فصحاى جهان عرب در برابر آن زانو زدند، به وسيله چه كسى انجام شده است؟ آيا به وسيله يک فرد بيگانه از زبان عرب، و يا به وسيله كسى كه قدرتش ما فوق قدرت همه انسان ها است يعنى«اللَّه»؟!.

از اين گذشته محتواى اين قرآن از نظر منطق نيرومند فلسفى در زمينه عقائد، و تعليمات اخلاقى در زمينه پرورش روحيات انسان، و قوانين جامع الاطراف اجتماعى در زمينه نيازهاى مختلف، آن چنان است كه ما فوق افكار بشر است، و نشان مى‏ دهد كه دروغگویان نيز گفتار خود را باور نداشتند، و تنها براى شيطنت و وسوسه در دله اى ساده ‏انديشان چنين سخنانى مى‏ گفتند.

واقع اين است كه مشركان عرب، كسى را در ميان خود نمى‏ يافتند كه بتوانند قرآن را به او نسبت دهند، لذا دست و پا كردند بلكه بتوانند شخص ناشناسى را كه زندگانيش براى مردم آن سامان گنگ و مبهم است پيدا كنند، و اين مطالب را به او نسبت دهند شايد بتوانند چند روزى ساده‏ دلان را اغفال كنند.(تفسير نمونه، ج ‏11، ص 409)

[="Tahoma"]

asdasd;662914 نوشت:
7-در آیات 15 و 16 سوره یس مردمان یک دیار به محمد گفته اند که تو پیامبر نیستی و محمد در جواب میگوید خدا میداند که من پیامبرم! این دیگر چه نوع استدلالی است؟! مگر مردمان آن دیار با خدا در ارتباطند که مثلا بروند از خدا بپرسند که آیا محمد پیامبر توست و خدا بگوید بله! پیامبران دروغین هم همین ادعا را دارند اما آیا این دلیل است؟!

«إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَيهِمُ اثْنَينْ‏ِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ فَقَالُواْ إِنَّا إِلَيْكُم مُّرْسَلُونَ قَالُواْ مَا أَنتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا وَ مَا أَنزَلَ الرَّحْمَانُ مِن شىَ‏ْءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا تَكْذِبُون‏»
هنگامى كه دو نفر از رسولان را بسوى آنها فرستاديم، امّا آنان رسولان (ما) را تكذيب كردند پس براى تقويت آن دو، شخص سوّمى فرستاديم، آنها همگى گفتند: «ما فرستادگان (خدا) به سوى شما هستيم!» امّا آنان (در جواب) گفتند: «شما جز بشرى همانند ما نيستيد، و خداوند رحمان چيزى نازل نكرده، شما فقط دروغ مى‏ گوييد»(یس، 14و15)

اولا این آیات در مورد پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نیست بلکه مربوط به بنی اسرائیل و انبیای فرستاده شده برای آن ها و یا در باره پیروان حضرت عیسی است.

در ثانی، شما ادامه آیات را نخوانده اید. آن ها بر ادعا و قسم خوردن اکتفا نکرده اند بلكه از تعبير «الْبَلَاغُ الْمُبِين‏» که در ادامه و دو آیه بعد آمده، استفاده مى ‏شود كه دلایل و معجزاتى از خود نشان دادند، و گرنه ابلاغ آن ها مصداق «بلاغ مبين» نبود، زيرا بلاغ مبين بايد چنان باشد كه واقعيت را به همه برساند، و اين جز به كمک دلایل متقن و معجزات گويا ممكن نيست. (الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج ‏4، ص 9؛ تفسير جوامع الجامع، ج ‏3، ص 383؛ تفسير نمونه، ج ‏18، ص 343)

در بعضى از روايات نيز آمده است كه آن ها همانند حضرت مسيح علیه السلام بعضى از بيماران غير قابل علاج را به فرمان خدا شفا دادند.(تفسير نمونه، ج ‏18، ص 343)

بنابر این، ادعای آن ها مبنی از جانب خدا بودن و قسم خوردن، بعد از ارائه معجزات و پس از مسلم و آشکار بودن صحت ادعایشان بوده است.

asdasd;662914 نوشت:
8-در آیه 31 سوره یس و بسیاری آیات دیگر از به هلاکت رسیدن اقوامی در گذشته استفاده شده است برای جلب نظر مردم به ایمان آوردن به محمد. اولین ایراد این استدلال این است که مثل بسیاری دیگر از استدلالات در قرآن بجای منطق بر ترساندن استوار است. دوم اینکه هیچ اطلاعی از اقوامی که به هلاکت رسیده اند از نظر تاریخی وجود ندارد و به هلاکت رسیدن اقوامی مثل عاد، ثمود، هود، لوط و نوح بطور عمده در تورات و سپس در قرآن ذکر شده است پس گفتن اینکه "آیا ندیدید ما اونها رو هلاک کردیم" بی معنی است چرا که از نظر تاریخی هیچکس اینها را ندیده است. سوم اینکه اگر بخواهیم از گزارشات قرآن برای اثبات پیامبری محمد استفاده کنیم دچار مغلطه مصادره به مطلوب شده ایم. برای قبول این وقایع ابتدا باید پیامبری محمد اثبات شود.

«أَ لَمْ يَرَوْاْ كمَ‏ْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّنَ الْقُرُونِ أَنّهُمْ إِلَيهِمْ لَا يَرْجِعُون‏»
آيا نديدند چقدر از اقوام پيش از آنان را (بخاطر گناهانشان) هلاك كرديم، آنها هرگز به سوى ايشان باز نمى ‏گردند (و زنده نمى ‏شوند).(یس، 31)

قرآن که فقط همین یکی دو آیه نیست. قرآن را مطالعه کنید تا ببینید در برابر مشرکان به انحاء مختلف (دلیل عقلی، حسی، تاریخی، و ...) استدلال نموده است، لذا قرار نیست در یک آیه همه استدلال ها آورده شود.

از طرفی استناد به تاریخ و آثار باقی مانده از آنان، خودش نوعی استدلال و مایه عبرت گرفتن است.

بالاخره در آن زمان هم، تاریخ و نقل های تاریخی بوده است؛ لذا این گونه نبوده که هیچ نقل تاریخی برای آن ها وجود نداشته باشد. این که ادعا کنیم هیچ اطلاع تاریخی وجود نداشته است، غیر علمی و نادرست است.
این گونه هم نبوده که کافران و مشرکان، به هیچ تاریخی معتقد نباشند. وقایع تاریخی و دینی مانند نابودی اقوام گذشته که در تورات و ... آمده، در آن زمان نیز در افواه عرب جاهلی بوده است. بر همین اساس برای آن ها به وقایع تاریخی استدلال می شود.

لازم به ذکر است که تعبیر دیدن، فقط به معنای نگاه با چشم سر نیست، بلکه به معنای دانستن و درک کردن نیز می آید. لذا علاوه بر این که آن ها می توانند آثار باقیمانده از اقوام گذشته را ببینند و عبرت ببرند، آگاهی و اطلاع پیدا کردن از سرگذشت اقوام گذشته نیز می تواند مایه عبرت آنان باشد. لذا نسبت به آثار باقیمانده، به معنای دیدن و نگاه کردن است، و نسبت به اخبار و آگاهی از اقوام گذشته، تعبیر دیدن به معنای دانستن و درک کردن است.

مطلب دیگر؛ گزارشات تاریخی قرآن از اقوام گذشته، از این جهت می تواند حائز اهمیت باشد که پیامبر خدا و کسی که امی است و نزد کسی درس نخوانده است، از وقایعی آگاهی دارد و خبر می دهد که خود آن ها را ندیده و از کسی نیاموخته است، از مسائلی آگاهی می دهد که در تورات و انجیل است، در حالی که او قبلا آن ها را نیاموخته و نخوانده است؛ این ها حکایت می کند او متصل به وحی و نیرویی ماورای این عالم است. لذا است که اهمیت دارد و می تواند دلیل و قرینه ای بر اثبات نبوت پیامبر باشد.

[="Tahoma"]

asdasd;662914 نوشت:
9-در آیه 18 سوره حج برای اثبات خدا گفته شده است که آیا ندیدید که خورشید و ماه و ستارگان و کوه ها و درختان و جنبندگان و بسیاری از مردم به او سجده میکنند. سجده کردن خورشید و ماه و ستارگان و کوه ها و درختان و جنبندگان اگر هم واقعیت داشته باشد قابل مشاهده نیست پس استدلال مناسبی نیست و سجده کردن بسیاری از مردم هم دلیل نمیشود که ما هم به خدای آنان باور پیدا کنیم. قبل از پیدایش ادیان ابراهیمی و حتی الان بسیاری از مردم بر بتها سجده میکنند آیا این دلیل است بر خدا بودن بتها؟!

«أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَن فىِ السَّمَاوَاتِ وَ مَن فىِ الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الجِبَالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ كَثِيرٌ مِّنَ النَّاس‏»
آيا نديدى كه تمام كسانى كه در آسمانها و كسانى كه در زمينند براى خدا سجده مى ‏كنند؟! و (هم چنين) خورشيد و ماه و ستارگان و كوه ‏ها و درختان و جنبندگان، و بسيارى از مردم.(حج، 18)

به کتب لغت مراجعه کنید؛ برای واژه «رأی» معنای دیدن، دانستن، نگاه کردن و ... آمده است. حتی راغب در مفردات، این واژه را از جهات گوناگون تقسیم بندی کرده: دیدن حسی، دیدن توهمی و تخیلی، دیدن فکری، دیدن عقلی(المفردات في غريب القرآن، ص 374)؛ لذا دیدن منحصر به نگاه با چشم سر نیست.

سجده نیز در لغت به معنای آرامش، فروتنى و اطاعت است. از طرفی سجده، واژه عام و فراگيرى است كه در انسان، حيوان و جماد به طور عموم هست و بر دو نوع است:
سجده اختياری، که اين سجده فقط براى انسان است كه به وسيله آن استحقاق و شايستگى ثواب و پاداش مى ‏يابد. دیگری سجده قهرى و طبيعى است كه هم براى انسان و هم براى حیوان است.(المفردات في غريب القرآن، ص 396)

بیان دیگر؛ سجده به معنای تذلل و اظهار کوچکی است. سجده می تواند تشریعی یا تکوینی باشد؛ سجده برای ذوی العقول مانند انسان و جن، سجده تشریعی؛ و سجده برای غیر ذوی العقول مانند ماه و خورشید و ...، سجده تکوینی است.(ترجمه الميزان، ج ‏14، ص 507)

بنابر این، سجده به معنای خضوع و اطاعت و فرمانبرداری است، و دیدن هم مختص به نگاه کردن نیست بلکه به معنای درک کردن و علم و دانستن نیز هست.

از طرفی از نظر ادبیات عرب، استعمال يک لفظ در مفهوم جامع و عام، با حفظ مصاديق مختلف هيچ مانعى ندارد، لذا تعبیر به سجده برای همه انسان ها، ولو برخی سجده نمی کنند و یا در عبادت شریک قائلند، نیز صحیح است؛ افزون بر این که با فقره «وَ كَثِيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذَاب‏»، سجده نکردن کافران و نیز سجده مشرکان بر بت ها را باطل دانسته است؛ لذا این ادعا که پس هر سجده ای به معنای اثبات خدایی است، ادعایی باطل است.

برخی هم گفته اند مراد از کثرت در «وَ كَثِيرٌ مِنَ النَّاسِ» به معناى ظاهرى آن نيست و الا با «وَ كَثِيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذابُ» سازگار نیست، بلكه مراد از آن پاره و گروهى از مردم و اهل ايمانند که خداى تعالى را سجده می كنند.(تفسير شريف لاهيجي، ج ‏3، ص 169)

asdasd;662914 نوشت:
10-در آیه 258 سوره بقره از مجادله ابراهیم با نمرود سخن گفته شده است و از آن به عنوان نشانه ای برای مردم استفاده شده است در وقتی که ابراهیم به نمرود میگوید خدای من خورشید را از شرق بیرون میاورد تو از غرب بیرون بیار و نمرود مبهوت میماند. خب مبهوت ماندن نمرود بی دلیل است نمرود میتوانست بگوید اگر خدای توست که خورشید را از شرق بیرون میاورد بهش بگو خورشید را از غرب بیرون بیاورد آنوقت این میشد یک نشانه و مبهوت ماندن نمرود نشانه نیست.

«قَالَ إِبْرَاهِمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتىِ بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِى كَفَر»
ابراهيم گفت: «خداوند، خورشيد را از افق مشرق مى ‏آورد (اگر راست مى ‏گويى كه حاكم بر جهان هستى تويى،) خورشيد را از مغرب بياور!» (در اينجا) آن مرد كافر، مبهوت و وامانده شد.(بقره، 258)

چرا مبهوت ماندن نمرود بی دلیل باشد؟! مگر او در حقیقت، خالق و آفریدگار عالم است که در مقابل چنین استدلالی مبهوت نشود؟! او ادعای خدایی و خالقیت کرده و باید ادعایش را اثبات کند؛ البته خودش بیش از همه می داند که چنین ادعایی گزافه و بی اساس است. به همین خاطر است که در برابر استدلال حضرت ابراهیم علیه السلام، مبهوت می ماند.

از طرفی مگر خداوند عاجز است از این که در عالم گرگونی ایجاد کرده و خورشید ر از مغرب در بیاورد؟ یک نمونه کوچک آن، سالم بیرون آوردن ابراهیم از آتش عظیمی است که نمرود برای نابودی او فراهم کرده بود. آیا این اتفاقی ساده است؟! نمرود خودش بهتر می داند که این مسأله عادی و طبیعی نیست، نمرود خودش می داند ادعایی بسیار بزرگ مطرح کرده و توان تغییر کوچکترین چیز در تکوین را ندارد. او خودش به حقیقت و واقعیت آگاه است، لذا در برابر استدلال و تقاضای ابراهیم، مبهوت و درمانده می شود.

بنابر این، موضوع، حرف زدن و جواب دادن و کم نیاوردن نیست، بلکه موضوع جدی است و اگر نمرود خالق است باید ادعایش را ثابت کند. به بیان دیگر، موضوع، بی جواب ماندن نیست تا بگوییم نمرود هم می توانست این گونه جواب بدهد، بلکه حقیقت مطرح است و باید در مقابل دیدگان همه، به صورت عملی ادعایش را ثابت کند. به همین خاطر نمرود که خود بیش از همه از ناتوانی خود آگاه است مبهوت و درمانده می شود.

asdasd;662914 نوشت:
11-در آیه 259 سوره بقره هم از ماجرای یک شخصی گفته میشود که به زندگی پس از مرگ اعتقاد ندارد و در ویرانه ای است و خدا او را 100 سال میمیراند و پس از زنده شدن خدا از او میپرسد چقدر درنگ کردی و او میگوید یک روز یا بخشی از آن و خدا میگوید 100 سال درنگ کردی و او پی میبرد که خدا بر هر چیزی تواناست. خب این حادثه دلیلی بر معاد است اما برای خود آن شخص. معجزه برای فرد یا افرادی که شاهد آن هستند اثرگذار است و کسانی که 100 درصد به صحت آن داستان اطمینان دارند. اگر با تعصب نگاه نکنیم این داستان میتواند براحتی ساخته ذهن محمد یا فردی باشد که این داستان را گفته پس دلیل محکمی بر اثبات معاد نیست.

اولا ایشان عزیر، یکی از انبیای بنی اسرائیل بوده که می خواسته معاد را به چشم خود ببیند، نه این اعتقاد به معاد نداشته است.

در ثانی، خود آیه می فرماید «وَ لِنَجْعَلَكَ ءَايَةً لِّلنَّاسِ» (براى اين كه تو را نشانه ‏اى براى مردم [در مورد معاد] قرار دهيم)؛ لذا این گونه نیست که اختصاص به خودش داشته باشد؛ کما این او پس از بازگشت به قومش و با وجود سن کمتر او نسبت به فرزندانش و ...، دلیل روشنی بود برای مردم در باره معاد و برانگیخته شدن.

خبر دادن پیامبر از آن واقعه، که در کتب آسمانی گذشتگان آمده، و با وجود این که پیامبر اصلا آن کتب را نخوانده و از کسی هم نیاموخته است، از اتصال پیامبر به عالم وحی و عالم ماورای طبیعت حکایت دارد.

asdasd;662914 نوشت:
12-در آیه 94 سوره بقره محمد در پاسخ به کسانی که میگویند سرای آخرت فقط به آنها تعلق دارد میگوید اگر اینطور است آرزوی مرگ کنید! این اصلا یک استدلال نیست! مثل این میماند که یک مسلمان به یک نامسلمان بگوید من به بهشت میروم و نامسلمان در پاسخ بگوید پس آرزوی مرگ کن! مشخص است که این صحبت بی معنی است.

«قُلْ إِن كاَنَتْ لَكُمُ الدَّارُ الآخِرَةُ عِندَ اللَّهِ خَالِصَةً مِّن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُاْ الْمَوْتَ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ وَ لَن يَتَمَنَّوْهُ أَبَدَا بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِم‏»
بگو: «اگر آن (چنان كه مدعى هستيد) سراى ديگر در نزد خدا، مخصوص شماست نه ساير مردم، پس آرزوى مرگ كنيد اگر راست مى ‏گوييد» ولى آنها، به خاطر اعمال بدى كه پيش از خود فرستاده ‏اند، هرگز آرزوى مرگ نخواهند كرد.(بقره، 94و95)

یهود مدعی بودند آخرت متعلق به آنان است و آتش جهنم با آن ها کاری ندارد و به جز چند صباحی (به خاطر گوساله پرستی) دیگر عذابی به آن ها نمی رسد(بقره، 80)، مدعی بودند آنان فرزندان خدا هستند(مائده، 18)، و کسی غیر از آنان وارد بهشت نمی شود(بقره، 111)؛ لذا خودشان را اهل نجات و آخرت و نعمت های آن را مختص خودشان می دانستند.

قرآن می فرماید اگر زندگی آخرت مخصوص شما است چرا تقاضای مرگ نمی کنید تا هر چه زدوتر به این زندگی راحت برسید زیرا كسى كه به يقين مى ‏داند اهل بهشت است به آن اشتياق پيدا نموده و آرزو مى ‏كند هر چه زودتر به نعمت هاى بهشت برسد.

لذا این استدلال کاملا منطقی و معقول است. اگر در ادعایتان صادق و راستگو هستید، تقاضای مرگ کنید تا به آن راحتی و آسایش که ادعایش را دارید برسید.

فراموش نکنید که این یک امر فطری است و انسانی که مختار است، قطعا بین راحتی و سختی و بین آسایش و شدت، راحتی و آسایش را انتخاب می کند؛ لذا اگر یهودیان در ادعایشان راستگو باشند بایستی متقاضی رسیدن به آن آسایش و راحتی باشند؛ ولی اصلا چنین تقاضایی ندارند، زیرا آن ها کسانی هستند که پیامبران خدا را کشته، به حضرت موسی کفر ورزیده و پیمان های الهی را نقض کرده اند.

[="Tahoma"]نقد استدلال های قرآن

پرسش:
قرآن برای مفاهیمی که می خواهد اثبات کند دلایلی سطحی و غلط می آورد، مانند:
1. در آیه 10 سوره ابراهیم گفته شده برای اثبات خدا نیاز به دلیل نیست و شکی وجود ندارد. این آیه غلط است چرا که در وجود خدا هم شک هست و نیاز به دلیل است.
2. در آیات 33 تا 40 سوره یس از پدیده های طبیعی (برهان نظم) برای اثبات وجود خدا استفاده شده است. اما برهان نظم به مرور زمان و با وجود حوادث طبیعی، قدرت خود را از دست داده است.
3. در آیات 32 و 33 سوره شوری از کشتی ها به عنوان نشانه خدا یاد شده و گفته شده است که اگر خدا بخواهد باد را ساکن میکند تا کشتی ها متوقف شوند. اولا که کشتی ها ساخته دست بشر هستند. دوما مدتهاست از باد برای راندن کشتی ها استفاده نمی شود و این گفته خدا بی معنی است.
4. در آیه 48 سوره عنکبوت از بی سواد بودن محمد به عنوان دلیلی بر خدایی بودن قرآن و رسالت محمد استفاده شده است. این استدلال بی ارزش است. زیرا با وجود سفرهای مختلف و شنیدن داستانها و عقائد یهودیان و مسیحیان، بازسازی آنها در قالب قرآن کاری سخت نیست و نیاز به سواد ندارد.
5. در آیه 103 سوره نحل گفته شده است که محمد قرآن را از زبان کسی (مانند سلمان فارسی و ...) نیاموخته است چرا که زبان او غیر عربی است و قرآن عربی است. این استدلال بی معنی است چرا که زبان را می توان برگردان کرد.
6. در آیات 15 و 16 سوره یس، مردمان یک دیار به محمد گفته اند که تو پیامبر نیستی، و محمد در جواب می گوید خدا می داند که من پیامبرم! این دیگر چه نوع استدلالی است؟! مگر مردمان آن دیار با خدا در ارتباطند که بروند از خدا بپرسند.
7. در آیه 31 سوره یس برای جلب نظر مردم، از به هلاکت رسیدن اقوامی در گذشته استفاده شده است. اولین ایراد این استدلال این است که بجای منطق بر ترساندن استوار است. دوم این که از نظر تاریخی هیچ کس این ها را ندیده است.
8. در آیه 18 سوره حج برای اثبات خدا به سجده خورشید و ماه و ... اشاره شده است. سجده کردن این ها اگر هم واقعیت داشته باشد قابل مشاهده نیست پس استدلال مناسبی نیست؛ و سجده کردن بسیاری از مردم هم دلیل نمی شود که ما هم به خدای آنان باور پیدا کنیم زیرا قبل از پیدایش ادیان ابراهیمی و حتی الان بسیاری از مردم بر بتها سجده می کنند و این دلیلی بر خدا بودن آن ها نیست.
9. در آیه 258 سوره بقره از مجادله ابراهیم با نمرود سخن گفته شده است و ابراهیم به نمرود می گوید خدای من خورشید را از شرق بیرون می آورد تو از غرب بیرون بیاور، و نمرود مبهوت می ماند. در حالی که جای مبهوت ماندن نیست و نمرود می توانست بگوید اگر خدای توست که خورشید را از شرق بیرون می آورد بگو خورشید را از غرب بیرون بیاورد.
10. در آیه 259 سوره بقره از شخصی گفته می شود که به زندگی پس از مرگ اعتقاد ندارد و خدا او را 100 سال می میراند و ... . در حالی که اگر با تعصب نگاه نکنیم این داستان می تواند فقط برای خوش شخص و یا کسانی که دیده اند مفید باشد و یا حتی ساخته ذهن محمد یا دیگری باشد، پس دلیل محکمی بر اثبات معاد نیست.
11. در آیه 94 سوره بقره، محمد در پاسخ به کسانی که می گویند سرای آخرت فقط به آن ها تعلق دارد می گوید اگر اینطور است آرزوی مرگ کنید! این اصلا یک استدلال نیست. اگر یک مسلمان به یک نامسلمان بگوید من به بهشت می روم و نامسلمان در پاسخ بگوید پس آرزوی مرگ کن! مشخص است که این صحبت بی معنی است.

پاسخ:
اگر به دنبال حقیقت باشیم می بینیم که قرآن چه استدلال های ساده و در عین حال دقیقی را متذکر شده تا انسان را به فکر فرو برد و او را آگاه کرده تا از غفلت و بی خبری بیرون بیاید.
در ادامه به همه مطالب شما پاسخ داده می شود تا روشن شود استدلال های شما نادرست و اشتباه است.
1. سوره ابراهیم و اثبات وجود خدا:
«قَالَتْ رُسُلُهُمْ أَ فىِ اللَّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ»؛ رسولان آنها گفتند: آيا در خدا شكّ است؟! خدايى كه آسمانها و زمين را آفريده.(1)
این گونه که شما گمان کرده اید نیست. این گونه نیست که مشرکان و بت پرستان به خدا اعتقاد نداشته باشند بلکه آن ها به وجود خداوند و خالق معتقدند ولی اعتقاد آن ها آلوده به شرک شده و منکر اتحاد در ربوبیت هستند.
هم چنین منکران خدا، این گونه نیست که معتقد باشند عالَم خود به خود به وجود آمده است و آفریننده ای ندارد. مادیگرایان نیز بالاخره به وجود ماده اولیه و موجودی که عالَم از آن پدید آمده است معتقدند. موحدان به آن، خدا می گویند و مادیگرایان، ماده اولیه؛ لذا اختلاف، لفظی است.
مطلب دیگر؛ این آیه شریفه در مقام اثبات وجود خدا نیست بلکه در مقام اثبات توحید و یکتایی خداوند است، و به صورت استفهام انکاری از مشرکان می پرسد آیا در خدا (آفریننده و پروردگار آسمان و زمین) شک دارید؟!
قرآن در اين جا مانند غالب موارد ديگر براى اثبات وجود و صفات خدا، بر نظام عالم هستى و آفرينش آسمان ها و زمين تکیه مى‏ كند، و مى ‏دانيم در مسأله خداشناسى هيچ دليلى زنده‏ تر و روشن تر از آن نيست؛ چرا كه اين نظام شگرف، هر گوشه ‏اش مملو از اسرار است و هر قدر علم و دانش بشر پيشرفت بيشترى مى ‏كند، دلایل بيشترى از اين نظام آشكار مى ‏گردد كه ما را به خدا هر لحظه نزديكتر مى ‏سازد.
توجه: مطالعه اسرار هستى و نظام آفرينش، تنها ما را به اصل وجود خدا هدايت نمى ‏كند بلكه صفات او مانند علم و قدرت و حكمت و ازليت و ابديت او، از اين مطالعه نيز روشن مى ‏شود.
نکته: برای اثبات خداوند و وحدانیت و صفات او، ادله بسیاری اعم از عقلی، نقلی، حسی و وجدانی وجود دارد؛ لذا به مشرکان خطاب می شود اگر شما قابليت درک ادله عقليه را نداريد و به ادله نقليه هم اعتماد نمی كنيد و و جدان بیدار هم نداريد، لااقل به ادله حسی كه به چشم مشاهده می كنيد درک كنيد. این استدلال، معقول و منطقی است.
2. سوره یس و اثبات وجود خدا:
قرآن استدلالی ساده و عرفی بیان نموده است. گفته این نظمی که در عالم هستی می بینید، قطعا ناظمی دارد و آن ناظم خداوند متعال است.
توجه داشته باشید که یک موجود به عنوان واجب الوجود می توان تصور کرد ـ این در فلسفه اثبات شده ـ و موحدان آن واجب الوجود را «الله» می دانند؛ لذا یک ناظم (با نگاه واجب الوجودی) وجود دارد نه چند ناظم.
همین مقدار استدلال حسی، برای هر مخاطبی کافی است. هر انسان عاقلی وقتی نظم موجود در ایجاد و توالی شب و روز، فصل های چهارگانه، حرکت خورشید و ماه، زنده شدن مجدد زمین و ... می بیند، به وجود ناظمی مدبر و حکیم و علیم پی می برد.
ممکن است کسی سیل و زلزله و ... را بی نظمی در عالم بداند، با این حال در مقایسه با نظم موجود، این موارد اندک اند، و لذا قضاوت انسان به وجود نظم، هنوز سر جایش باقی است.
از طرفی چه کسی گفته برهان نظم مربوط به زمان گذشته بوده است؟! مگر امروزه دانشمندان و منجمان و ... بر اساس همین نظم موجود در عالم هستی، نظریه های علمی برای روزها و سال های بعد را ارائه نمی دهند؟ مگر همین دانشمندان بر اساس نظم موجود، در باره صدها سال اینده پیش بینی ندارند؟ مهم تر از آن مگر همه انسان های امروزی برای فردا و روزهای آینده و حتی سال های بعدی برای خود آینده نگری و برنامه ریزی ندارند؟!
این ها همه به خاطر نظم موجود در عالم است. همین که هیچ انسانی دغدغه فردا صبح را ندارد که نکند فردا دیگر خورشیدی وجود نداشته باشد و یا زمین نابود شده باشد و ... بطور آشکار و واضح، بر وجود نظم در عالم هستی و معتقد بودن انسان به این نظم، حکایت دارد.
3. سوره شوری و حرکت کشتی ها در دریا:
«وَ مِنْ ءَايَاتِهِ الجَوَارِ فىِ الْبَحْرِ كاَلْأَعْلَامِ إِن يَشَأْ يُسْكِنِ الرِّيحَ فَيَظْلَلْنَ رَوَاكِدَ عَلىَ‏ ظَهْرِهِ إِنَّ فىِ ذَالِكَ لاَيَاتٍ لِّكلُ‏ِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ أَوْ يُوبِقْهُنَّ بِمَا كَسَبُواْ وَ يَعْفُ عَن كَثِيرٍ وَ يَعْلَمَ الَّذِينَ يجَادِلُونَ فىِ ءَايَاتِنَا مَا لهُم مِّن محِيص‏»؛ از نشانه ‏هاى او كشتی هايى است كه در دريا همچون كوه‏ ها به نظر مى ‏رسند. اگر او اراده كند، باد را ساكن مى ‏سازد تا آنها بر پشت دريا بى‏ حركت بمانند در اين نشانه‏ هايى است براى هر صبركننده شكرگزار! يا اگر بخواهد آنها را بخاطر اعمالى كه سرنشينانش مرتكب شده‏ اند نابود مى ‏سازد و در عين حال بسيارى را مى ‏بخشد. كسانى كه در آيات ما مجادله مى‏ كنند بدانند هيچ گريزگاهى ندارند!(2)
با کمی نگاه منطقی و معقولانه می توان فهمید که این آیات ادعا نکرده که کشتی ها با دست خدا (دست بدنی) ساخته شده است؛ بلکه آن را منتسب به خدا می داند، که حق همین است. خداوند است که انسان را خلق کرده و به او توان و امکان ساخت کشی را داده است. لذا باید گفت بله هر چیزی می تواند نشانه ای از قدرت الهی باشد، قدرتی که در مسیر صحیح و مشروع استفاده می شود و ذره ای ظلم و ناحقی در حق کسی روا نمی دارد.
مطلب دیگر؛ موضوع کشتی و قایق و ... نیست بلکه موضوع این است که باد و آب و ... همه در اختیار قدرت الهی و به اراده او است. اگر امروزه کشتی بادبانی ساخته نشود دلیل بر این نیست که نیروی باد دیگر در دست خداوند نیست. البته امروزه و حتی در آینده نیز قایق های بادی بسیاری ساخته و مورد استفاده واقع می شوند؛ همین کافی است تا وجدان انسان را بیدار کرده و او را به فکر فرو برد که نیروی باد به اراده و در اختیار خالق و آفریدگار است.
موضوع کشتی فقط یک مصداق و مثال است. آیا به غیر از کشتی، برای وجود فایده ای نمی توان تصور کرد؟! موضوع قدرت الهی است که نیروی باد و ... همه در اختیار این قدرت لایزال است.
اگر به دنبال حقیقت باشیم می بینیم که قرآن چه استدلال های ساده و در عین حال دقیقی را متذکر شده تا انسان را به فکر فرو برد و او را آگاه کرده تا از غفلت و بی خبری بیرون بیاید.
4. سوره عنکبوت و اُمی و درس نخوانده بودن پیامبر:
مگر امروزه عاقل کم داریم، چرا نمی توانند بدون آموختن و با اسفاده از عقلشان اخباری واقعی از آینده و معاد و ... بگویند؟! اگر عقل فقط کفایت می کرد که باید همه این قدرت و توان را داشته باشند، چرا ندارند؟!!
از طرفی پیامبر در تجارت و ... چه چیز را شنیده اند؟ مطالب خرافی و تورات تحریف شده؟ ما از تورات اصلی و کتاب آسمانی حضرت موسی سخن می گوییم، کتابی که در دسترس همه خود اهل کتاب هم نبوده بلکه عالمان خاصی از اهل کتاب از آن آگاهی داشتند.
پیامبر صلی الله علیه وآله خبر از حقایقی از کتاب تورات و انجیل اصلی می دهند که برای خیلی از اهل کتاب، تازه بوده و پیامبر آن ها را به عالمان و بزرگان خود که از تورات اصلی اطلاع داشته اند ارجاع می دهند.
اگر گفته های پیامبر، همان حرف های کوچه بازاری مردم بوده است، چرا برای اهل کتاب و دیگران مهم بوده است. آن ها که همه این ها را شنیده اند و چیز تازه ای نیست.
از طرفی بیشتر خطاب پیامبر با عالمان و بزرگان اهل کتاب است. برای آن ها که نمی توان از شنیده های کوچه بازار گفت.
با مطالعه تاریخ اسلام، پاسخ خیلی از مطالب شما که به عنوان استدلال بر آن ها تکیه کرده اید، به راحتی داده می شود، زیرا با آشنایی از تاریخ اسلام متوجه می شوید که حیلی از این مطالب، ذهنی و فرضی و دور از واقعیت است.
تاریخ را مطالعه کنید. دانشمندان و عالمان یهود و نصاری و ... به محضر پیامبر می آمدند و با پرسش های مختلف علمی، سعی در آزمایش ایشان داشتند ولی حضرت به گونه ای به همه پاسخ داده که همه متحیر می ماندند.
کسی که نزد دیگران تعلیم ندیده و به مکتب نرفته است، این گونه با دانشمندان گفتگوی علمی دارد و اخباری از غیب می گوید و ...، نشان از ارتباط داشتن با عالم ماوراء طبیعت و نشان از دریافت وحی و الهی بودن است.
5. سوره نحل و الهی و عربی بودن قرآن:
«وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِّسَانُ الَّذِى يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِىٌّ وَ هَاذَا لِسَانٌ عَرَبىِ‏ٌّ مُّبِين‏»؛ ما مى ‏دانيم كه آنها مى‏ گويند: «اين آيات را انسانى به او تعليم مى‏ دهد!» در حالى كه زبان كسى كه اينها را به او نسبت مى‏ دهند عجمى است ولى اين (قرآن)، زبان عربى آشكار است.(3)
اولا سلمان فارسی پس از ادعای نبوت پیامبر و در مدینه بود که به خدمت پیامبر آمده و قبول اسلام کرد، در حالی که 13 سال نبوت پیامبر در مکه بوده است، لذا نمی تواند او قرآن را به پیامبر تعلیم داده باشد؛ این ادعا گزافه و باطل و بی اساس است.
در ثانی، إعجام و عجمه در اصل به معنى ابهام است، و اعجمى به كسى گفته مى‏ شود كه در بيان او نقصى باشد، اعم از این که عرب باشد يا غير عرب. و از آن جا كه عرب ها اطلاعات ناقص از بيان غير داشتند، ديگران را عجم خطاب مى‏كردند.
مطلب دیگر؛ این ادعا دروغ و افترایی است که بطلان آن روشن و واضح است.
اگر منظور از اين تهمت و افترا اين است كه معلم پيامبر صلی الله علیه وآله در تعليم الفاظ قرآن، کسی بوده بيگانه از زبان عرب، كه اين نهايت رسوايى است، چنين انسانى چگونه مى ‏تواند عباراتى اين چنين فصيح و بليغ بياورد كه صاحبان اصلى لغت، همگى در برابر آن عاجز بمانند و حتى توانايى مقابله با يک سوره آن را نداشته باشند؟!
و اگر منظور اين است كه پیامبر محتواى قرآن را از يک معلم عجمى گرفته است، باز اين سؤال پيش مى ‏آيد كه ريختن آن محتوا در قالب چنين الفاظ و عبارات اعجاز آميزى كه همه فصحاى جهان عرب در برابر آن زانو زدند، به وسيله چه كسى انجام شده است؟ آيا به وسيله يک فرد بيگانه از زبان عرب، و يا به وسيله كسى كه قدرتش ما فوق قدرت همه انسان ها است يعنى«اللَّه»؟!
از اين گذشته محتواى اين قرآن از نظر منطق نيرومند فلسفى در زمينه عقائد، و تعليمات اخلاقى در زمينه پرورش روحيات انسان، و قوانين جامع الاطراف اجتماعى در زمينه نيازهاى مختلف، آن چنان است كه ما فوق افكار بشر است، و نشان مى‏ دهد كه دروغگویان نيز گفتار خود را باور نداشتند، و تنها براى شيطنت و وسوسه در دل هاى ساده ‏انديشان چنين سخنانى مى‏ گفتند.
واقع اين است كه مشركان عرب، كسى را در ميان خود نمى‏ يافتند كه بتوانند قرآن را به او نسبت دهند، لذا دست و پا كردند بلكه بتوانند شخص ناشناسى را كه زندگانيش براى مردم آن سامان گنگ و مبهم است پيدا كنند، و اين مطالب را به او نسبت دهند شايد بتوانند چند روزى ساده‏ دلان را اغفال كنند.(4)
6. استناد به علم خدا بر اثبات نبوت:
«إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَيهِمُ اثْنَينْ‏ِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ فَقَالُواْ إِنَّا إِلَيْكُم مُّرْسَلُونَ قَالُواْ مَا أَنتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا وَ مَا أَنزَلَ الرَّحْمَانُ مِن شىَ‏ْءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا تَكْذِبُون‏»؛ هنگامى كه دو نفر از رسولان را بسوى آنها فرستاديم، امّا آنان رسولان (ما) را تكذيب كردند پس براى تقويت آن دو، شخص سوّمى فرستاديم، آنها همگى گفتند: «ما فرستادگان (خدا) به سوى شما هستيم!» امّا آنان (در جواب) گفتند: «شما جز بشرى همانند ما نيستيد، و خداوند رحمان چيزى نازل نكرده، شما فقط دروغ مى‏ گوييد».(5)
اولا این آیات در مورد پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نیست بلکه مربوط به بنی اسرائیل و انبیای فرستاده شده برای آن ها و یا در باره پیروان حضرت عیسی است.
در ثانی، شما ادامه آیات را نخوانده اید. آن ها بر ادعا و قسم خوردن اکتفا نکرده اند بلكه از تعبير «الْبَلَاغُ الْمُبِين‏» که در ادامه و دو آیه بعد آمده، استفاده مى ‏شود كه دلایل و معجزاتى از خود نشان دادند، و گرنه ابلاغ آن ها مصداق «بلاغ مبين» نبود، زيرا بلاغ مبين بايد چنان باشد كه واقعيت را به همه برساند، و اين جز به كمک دلایل متقن و معجزات گويا ممكن نيست.(6)
در بعضى از روايات نيز آمده است كه آن ها همانند حضرت مسيح علیه السلام بعضى از بيماران غير قابل علاج را به فرمان خدا شفا دادند.(7)
بنابر این، ادعای آن ها مبنی از جانب خدا بودن و قسم خوردن، بعد از ارائه معجزات و پس از مسلم و آشکار بودن صحت ادعایشان بوده است.
7. سوره یس و استناد به هلاکت اقوام سابق:
«أَ لَمْ يَرَوْاْ كمَ‏ْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّنَ الْقُرُونِ أَنّهُمْ إِلَيهِمْ لَا يَرْجِعُون‏»؛ آيا نديدند چقدر از اقوام پيش از آنان را (بخاطر گناهانشان) هلاك كرديم، آنها هرگز به سوى ايشان باز نمى ‏گردند (و زنده نمى ‏شوند).(8)
قرآن که فقط همین یکی دو آیه نیست. قرآن را مطالعه کنید تا ببینید در برابر مشرکان به انحاء مختلف (دلیل عقلی، حسی، تاریخی، و ...) استدلال نموده است، لذا قرار نیست در یک آیه همه استدلال ها آورده شود.
از طرفی استناد به تاریخ و آثار باقی مانده از آنان، خودش نوعی استدلال و مایه عبرت گرفتن است.
بالاخره در آن زمان هم، تاریخ و نقل های تاریخی بوده است؛ لذا این گونه نبوده که هیچ نقل تاریخی برای آن ها وجود نداشته باشد. این که ادعا کنیم هیچ اطلاع تاریخی وجود نداشته است، غیر علمی و نادرست است.
این گونه هم نبوده که کافران و مشرکان، به هیچ تاریخی معتقد نباشند. وقایع تاریخی و دینی مانند نابودی اقوام گذشته که در تورات و ... آمده، در آن زمان نیز در افواه عرب جاهلی بوده است. بر همین اساس برای آن ها به وقایع تاریخی استدلال می شود.
لازم به ذکر است که تعبیر دیدن، فقط به معنای نگاه با چشم سر نیست، بلکه به معنای دانستن و درک کردن نیز می آید. لذا علاوه بر این که آن ها می توانند آثار باقیمانده از اقوام گذشته را ببینند و عبرت ببرند، آگاهی و اطلاع پیدا کردن از سرگذشت اقوام گذشته نیز می تواند مایه عبرت آنان باشد. لذا نسبت به آثار باقیمانده، به معنای دیدن و نگاه کردن است، و نسبت به اخبار و آگاهی از اقوام گذشته، تعبیر دیدن به معنای دانستن و درک کردن است.
مطلب دیگر؛ گزارشات تاریخی قرآن از اقوام گذشته، از این جهت می تواند حائز اهمیت باشد که پیامبر خدا و کسی که امی است و نزد کسی درس نخوانده است، از وقایعی آگاهی دارد و خبر می دهد که خود آن ها را ندیده و از کسی نیاموخته است، از مسائلی آگاهی می دهد که در تورات و انجیل است، در حالی که او قبلا آن ها را نیاموخته و نخوانده است؛ این ها حکایت می کند او متصل به وحی و نیرویی ماورای این عالم است. لذا است که اهمیت دارد و می تواند دلیل و قرینه ای بر اثبات نبوت پیامبر باشد.
8. سوره حج و سجده مخلوقات:
«أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَن فىِ السَّمَاوَاتِ وَ مَن فىِ الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الجِبَالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ كَثِيرٌ مِّنَ النَّاس‏»؛ آيا نديدى كه تمام كسانى كه در آسمانها و كسانى كه در زمينند براى خدا سجده مى ‏كنند؟! و (هم چنين) خورشيد و ماه و ستارگان و كوه ‏ها و درختان و جنبندگان، و بسيارى از مردم.(9)
به کتب لغت مراجعه کنید؛ برای واژه «رأی» معنای دیدن، دانستن، نگاه کردن و ... آمده است. حتی راغب در مفردات، این واژه را از جهات گوناگون تقسیم بندی کرده: دیدن حسی، دیدن توهمی و تخیلی، دیدن فکری، دیدن عقلی(10)؛ لذا دیدن منحصر به نگاه با چشم سر نیست.
سجده نیز در لغت به معنای آرامش، فروتنى و اطاعت است. از طرفی سجده، واژه عام و فراگيرى است كه در انسان، حيوان و جماد به طور عموم هست و بر دو نوع است: سجده اختياری، که اين سجده فقط براى انسان است كه به وسيله آن استحقاق و شايستگى ثواب و پاداش مى ‏يابد. دیگری سجده قهرى و طبيعى است كه هم براى انسان و هم براى حیوان است.(11)
بیان دیگر؛ سجده به معنای تذلل و اظهار کوچکی است. سجده می تواند تشریعی یا تکوینی باشد؛ سجده برای ذوی العقول مانند انسان و جن، سجده تشریعی؛ و سجده برای غیر ذوی العقول مانند ماه و خورشید و ...، سجده تکوینی است.(12)
بنابر این، سجده به معنای خضوع و اطاعت و فرمانبرداری است، و دیدن هم مختص به نگاه کردن نیست بلکه به معنای درک کردن و علم و دانستن نیز هست.
از طرفی از نظر ادبیات عرب، استعمال يک لفظ در مفهوم جامع و عام، با حفظ مصاديق مختلف هيچ مانعى ندارد، لذا تعبیر به سجده برای همه انسان ها، ولو برخی سجده نمی کنند و یا در عبادت شریک قائلند، نیز صحیح است؛ افزون بر این که با فقره «وَ كَثِيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذَاب‏»، سجده نکردن کافران و نیز سجده مشرکان بر بت ها را باطل دانسته است؛ لذا این ادعا که پس هر سجده ای به معنای اثبات خدایی است، ادعایی باطل است.
برخی هم گفته اند مراد از کثرت در «وَ كَثِيرٌ مِنَ النَّاسِ» به معناى ظاهرى آن نيست و الا با «وَ كَثِيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذابُ» سازگار نیست، بلكه مراد از آن پاره و گروهى از مردم و اهل ايمانند که خداى تعالى را سجده می كنند.(13)
9. استدلال ابراهیم و مبهوت شدن نمرود:
«قَالَ إِبْرَاهِمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتىِ بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِى كَفَر»؛ ابراهيم گفت: «خداوند، خورشيد را از افق مشرق مى ‏آورد (اگر راست مى ‏گويى كه حاكم بر جهان هستى تويى،) خورشيد را از مغرب بياور!» (در اينجا) آن مرد كافر، مبهوت و وامانده شد.(14)
چرا مبهوت ماندن نمرود بی دلیل باشد؟! مگر او در حقیقت، خالق و آفریدگار عالم است که در مقابل چنین استدلالی مبهوت نشود؟! او ادعای خدایی و خالقیت کرده و باید ادعایش را اثبات کند؛ البته خودش بیش از همه می داند که چنین ادعایی گزافه و بی اساس است. به همین خاطر است که در برابر استدلال حضرت ابراهیم علیه السلام، مبهوت می ماند.
از طرفی مگر خداوند عاجز است از این که در عالم گرگونی ایجاد کرده و خورشید ر از مغرب در بیاورد؟ یک نمونه کوچک آن، سالم بیرون آوردن ابراهیم از آتش عظیمی است که نمرود برای نابودی او فراهم کرده بود. آیا این اتفاقی ساده است؟! نمرود خودش بهتر می داند که این مسأله عادی و طبیعی نیست، نمرود خودش می داند ادعایی بسیار بزرگ مطرح کرده و توان تغییر کوچکترین چیز در تکوین را ندارد. او خودش به حقیقت و واقعیت آگاه است، لذا در برابر استدلال و تقاضای ابراهیم، مبهوت و درمانده می شود.
بنابر این، موضوع، حرف زدن و جواب دادن و کم نیاوردن نیست، بلکه موضوع جدی است و اگر نمرود خالق است باید ادعایش را ثابت کند. به بیان دیگر، موضوع، بی جواب ماندن نیست تا بگوییم نمرود هم می توانست این گونه جواب بدهد، بلکه حقیقت مطرح است و باید در مقابل دیدگان همه، به صورت عملی ادعایش را ثابت کند. به همین خاطر نمرود که خود بیش از همه از ناتوانی خود آگاه است مبهوت و درمانده می شود.
10. داستان عزیر و اثبات معاد:
اولا ایشان عزیر، یکی از انبیای بنی اسرائیل بوده که می خواسته معاد را به چشم خود ببیند، نه این اعتقاد به معاد نداشته است.
در ثانی، خود آیه می فرماید «وَ لِنَجْعَلَكَ ءَايَةً لِّلنَّاسِ» (براى اين كه تو را نشانه ‏اى براى مردم [در مورد معاد] قرار دهيم)؛ لذا این گونه نیست که اختصاص به خودش داشته باشد؛ کما این او پس از بازگشت به قومش و با وجود سن کمتر او نسبت به فرزندانش و ...، دلیل روشنی بود برای مردم در باره معاد و برانگیخته شدن.
خبر دادن پیامبر از آن واقعه، که در کتب آسمانی گذشتگان آمده، و با وجود این که پیامبر اصلا آن کتب را نخوانده و از کسی هم نیاموخته است، از اتصال پیامبر به عالم وحی و عالم ماورای طبیعت حکایت دارد.
11. اثبات معاد با آرزوی مرگ:
«قُلْ إِن كاَنَتْ لَكُمُ الدَّارُ الآخِرَةُ عِندَ اللَّهِ خَالِصَةً مِّن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُاْ الْمَوْتَ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ وَ لَن يَتَمَنَّوْهُ أَبَدَا بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِم‏»؛ بگو: «اگر آن (چنان كه مدعى هستيد) سراى ديگر در نزد خدا، مخصوص شماست نه ساير مردم، پس آرزوى مرگ كنيد اگر راست مى ‏گوييد» ولى آنها، به خاطر اعمال بدى كه پيش از خود فرستاده ‏اند، هرگز آرزوى مرگ نخواهند كرد.(15)
یهود مدعی بودند آخرت متعلق به آنان است و آتش جهنم با آن ها کاری ندارد و به جز چند صباحی (به خاطر گوساله پرستی) دیگر عذابی به آن ها نمی رسد(16)، مدعی بودند آنان فرزندان خدا هستند(17)، و کسی غیر از آنان وارد بهشت نمی شود(18)؛ لذا خودشان را اهل نجات و آخرت و نعمت های آن را مختص خودشان می دانستند.
قرآن می فرماید اگر زندگی آخرت مخصوص شما است چرا تقاضای مرگ نمی کنید تا هر چه زدوتر به این زندگی راحت برسید زیرا كسى كه به يقين مى ‏داند اهل بهشت است به آن اشتياق پيدا نموده و آرزو مى ‏كند هر چه زودتر به نعمت هاى بهشت برسد.
لذا این استدلال کاملا منطقی و معقول است. اگر در ادعایتان صادق و راستگو هستید، تقاضای مرگ کنید تا به آن راحتی و آسایش که ادعایش را دارید برسید.
فراموش نکنید که این یک امر فطری است و انسانی که مختار است، قطعا بین راحتی و سختی و بین آسایش و شدت، راحتی و آسایش را انتخاب می کند؛ لذا اگر یهودیان در ادعایشان راستگو باشند بایستی متقاضی رسیدن به آن آسایش و راحتی باشند؛ ولی اصلا چنین تقاضایی ندارند، زیرا آن ها کسانی هستند که پیامبران خدا را کشته، به حضرت موسی کفر ورزیده و پیمان های الهی را نقض کرده اند.

____________
(1) ابراهیم، 10.
(2) شوری، 32-35.
(3) نحل، 103.
(4) تفسير نمونه، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ج ‏11، ص 409.
(5) یس، 14و15.
(6) الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ج ‏4، ص 9؛ تفسير جوامع الجامع، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ج ‏3، ص 383؛ تفسير نمونه، ج ‏18، ص 343.
(7) تفسير نمونه، ج ‏18، ص 343.
(8) یس، 31.
(9) حج، 18.
(10) المفردات في غريب القرآن، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ص 374.
(11) المفردات في غريب القرآن، ص 396.
(12) ترجمه الميزان، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ج ‏14، ص 507.
(13) تفسير شريف لاهيجي، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ج ‏3، ص 169.
(14) بقره، 258.
(15) بقره، 94و95.
(16) بقره، 80.
(17) مائده، 18.
(18) بقره، 111.

موضوع قفل شده است