جمع بندی ماوراء الطبیعه و قرآن

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
ماوراء الطبیعه و قرآن

داشتم با یکی از کسانی که از اسلام برگشته بود راجع به روح صحبت میکردم و میگفتم روح یک چیز ماوراالطبیعی هست و با علوم طبیعت قابل اثبات یا رد کردن نیست که او به من جوابی داد که من جوابی براش نداشتم!

او به من گفت همان روحی هم که خدا به انسان دمیده باید از نظر مادی قابل اثبات باشد چرا که برعکس چیزی که تو فکرش رو میکنی ماوراالطبیعه بعدها توسط فلاسفه مسلمان به اسلام چسبانده شد و اگر از نگر محمد بخواهیم به مسئله نگاه کنیم او چیزی از ماوراالطبیعه نمیدانسته و حتی در قرآن وقتی حرف از زنده کردن مردگان میزنه میگه تمامی اجزاء بدن انسان مرده رو خدا میتونه دوباره جمع کنه در صورتی که اگر محمد اطلاعی از ماوراالطبیعه داشت میتوانست به راحتی بگوید روح یک چیز ماوراالطبیعی هست و با مرگ جسم نابود نمیشود تا فلاسفه مسلمان مثل ابن سینا گیر کنند و بگن معاد جسمانی فقط از طریق صدق نبی قابل باور هست وگرنه از نظر منطقی چنین چیزی قابل اثبات نیست! پس روح وجودش باید از نظر مادی اثبات شود.

آیا در قرآن سخنانی آمده است که نشان بدهد روح ماوراالطبیعی هست یا اینکه اصلا از قرآن میتوان فهمید ماوراالطبیعه ای در کار هست؟!

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد صدیق

پرسش:
آیا در قرآن سخنانی آمده است که نشان بدهد روح ماورا الطبیعی هست یا این که اصلا از قرآن می توان فهمید ماورا الطبیعه ای در کار هست.؟!

پاسخ:
ماوراءالطبیعه، اصطلاحی است مساوى با كلمه «مجرّدات» يعنى حقايقى كه در ماوراء الطبيعه و بعد از طبيعت (و يا به قول ابن سينا «قبل از طبيعت») قرار گرفته ‏اند.(1)

به هرحال، مباحث غیبی، بخش عمده ای از دین را شامل می شود. زیرا دین، عبارت است از دستور العمل هایی که مربوط به سعادت دنیا و آخرت انسان است. و قطعا آخرت ربطی به این عالم دنیا ندارد. چه به تعبیر دینی، آخرت تلفیقی از روحانیت و جسمانیت باشد و چه به تعبیر برخی فلاسفه، منحصر باشد در روحانیت و هیچ جسمانیتی در آن نباشد و چه تلفیقی از روحانیت و جسمانیت مثالی باشد.

طبق این اصطلاح، نیمی از مباحث دین، مربوط به غیب و مسائلی است که روحانی است نه فیزیکی و طبیعی. خداوند طبق اصطلاح دینی، قابل رویت و مشاهده حسی نیست و لطیف است: «لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطيفُ الْخَبير»؛ ديدگان، او را در نيابند و اوست كه ديدگان را در مى‏ يابد و او باريك بين و آگاه است.(2)

وقتی از روح صحبت می کند ، گاهی روح را از خداوند می داند: «وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي‏»؛ و از تو در باره روح مى‏ پرسند، بگو: روح از [عالم بالا و] فرمان خداى من است.(3)که به نظر هم بر روح انسانی قابل حمل است و هم بر فرشته روح.(4) گاهی نیز روح انسان را از نفخه از روح خودش معرفی میکند: «فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي‏»؛ پس وقتى آن را پرداختم و از روح خود در آن دميدم.(5)

یا وقتی صحبت از این می شود که روح انسان در هنگام خواب ، از بدنش جدا می شود یا در برخی تعابیر نفس او جدا می شود و روحش با او باقی می ماند.(6) نشان دهنده این است که در ادبیات دینی، به تجرد روح اشاره شده است. زیرا وقتی کسی خواب است که بدن مادی او باقی است و اگر روح نیز مادی بود قابل دیدن و آزمایش کردن بود.

یا مثلا وقتی که قرآن کریم، فرشتگانی که در جنگ حنین به کمک مسلمانان آمده بودند را چنان توصیف می کند که کسی نمی توانست آن ها را ببینند:«ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَكينَتَهُ عَلى‏ رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ وَ أَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها»؛ آن‏گاه خداوند آرامش خويش را بر فرستاده‏ى خود و بر مؤمنان نازل كرد، و سپاهى فرو فرستاد كه آنها را نمى‏ ديديد.(7) این نیز نشان دهنده مجرد بودن آن هاست. یا زمانی که در جنگ احزاب این لشگر غیر قابل رویت خداوند به کمک مسلمانان آمد: «إِذْ جاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ ريحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها»؛ آنگاه كه لشكرهايى به سوى شما [در] آمدند پس بر سر آنان تند باد و لشكرهايى كه آن ها را نمى‏ ديديد فرستاديم.(8)

به هر حال، گر چه تعبیر مجرد در قرآن و متون روایی به کار نرفته است، ولی آثار و نشانه های مجردات برای برخی موجودات به کار رفته است که نشان می دهد دین نیز آن ها را مجرد می داند.
در مورد روح نیز آن طوری که این دوست شما مطرح کرده نیست. خداوند زمانی که در قرآن می فرماید: «اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حينَ مَوْتِها...»؛ خدا روح مردم را هنگام مرگشان به تمامى باز مى‏ ستاند.(9)
توفی، دقیقا به همین مسئله اشاره دارد. توفی در لغت عرب از ریشه "وفی" به معنای گرفتن کامل است که چیزی از آن کم نمی شود. وقتی انسان از دنیا می رود، روح او فوت نمی شود و از بین نمی رود، بلکه به تعبیر قرآن کریم، به صورت کامل گرفته می شود و از بدنش جدا می شود.(10)

_____________
(1) مجموعه آثار شهید مطهری، (نرم افزار شهید مطهری)،ج‏5، ص: 471.
(2) انعام/ 103.
(3) اسراء/ 85.
(4) مجموعه‏ آثار، (همان)، ج‏4، ص: 616.
(5) الحجر(15): ایه29
(6) محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج58، ص43 و ص27.
(7) توبه/ 26.
(8) احزاب/ 9.
(9) زمر/ 42.
(10) مجموعه‏ آثار (همان)،ج‏4، ص: 618.

موضوع قفل شده است