#####زندگي امام علي(ع)#####

تب‌های اولیه

18 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
#####زندگي امام علي(ع)#####

ولادت امير مؤمنان على ع

مكّه در يكى از ماه‏هاى حرام، ماه رجب سال سى عام‏الفيل، پذيراى زائران خانه خدا بود آنان آداب و مناسك بيت اللَّه را انجام مى‏دادند و به گرد آن طواف مى‏كردند گاه پروردگارشان را مى‏خواندند و گاه بت‏ها را در ميان ايشان زنى بزرگوار ديده مى‏شد كه به انجام طواف و نيايش مشغول بود امّا نه آنسان كه ديگران بلكه تنها به خداى يكتا توجّه داشت و با او مناجات مى‏كرد از خدا مى‏خواست زايمان را بر او آسان گرداند و سپس هنگامى كه به ديوار غربى كعبه رسيده بود و به ركن يمانى نزديك مى‏شد، آنجا كه گروهى از حجّاج و بزرگان مكّه گرد آمده بودند و نظاره مى‏كردند، ديوار كعبه شكافته شد و زن داخل شده، شكاف بسته شد
اين زن كسى نبود جز فاطمه، دختر اسد از بنى‏هاشم كه به امير مؤمنان على ع حامله بود فاطمه سه روز در كعبه ماند و اين داستان نَقل اهل مكّه شده بود چون روز چهارم، روز سيزدهم رجب شد ديوار كعبه از همان جا كه شكافته بود، گشوده شد و فاطمه در حالى كه نوزادى نورانى به روى دست داشت خارج شد و به منزل رفت ابوطالب با ديدن فرزند خود شاد شد خويشان و اهل شهر به ديدن نوزاد آمدند و پيامبر اكرمص نيز كه ده سال به بعثت فرخنده‏اش باقى مانده بود، به ديدار پسر عمّ عزيزش على آمد نوزاد را به دست پيامبرص دادند او كه تا آن لحظه چشم به كسى نگشوده بود، ديده به روى رسول خداص روشن ساخت
پيامبر اكرمص محبّتى شديد به على ع داشت و همواره از او نگاهدارى مى‏كرد و مى‏فرمود اين برادر من، ولىّ من، ياور من، منتخب من، پناه من، داماد من، امانت‏دار من و جانشين من است
خاندان على ع
پدر آن حضرت، ابوطالب، عموى گرامى پيامبر اكرمص است ابوطالب كه از بنى‏هاشم بوده است، از بزرگان قريش محسوب مى‏شده و همواره مورد احترام آنان قرار داشته است وى كه بعد از عبدالمطّلب قوى‏ترين حامى رسول خداص به حساب مى‏آمد از همان ابتدا به پيامبرى پسر برادرش ايمان آورد و هميشه از جايگاه خاصّى نزد رسول خداص برخوردار بود مادر بزرگوار آن حضرت، فاطمه دختر اسد است كه وى فرزند هاشم بن عبد مناف است بنابراين پدر و مادر على ع هر دو هاشمى هستند و نسب على ع از دو جهت به هاشم مى‏رسد و آن حضرت و برادرانش اوّل كسانى‏اند كه از دو جهت هاشمى‏اند

برچسب: 

دوران كودكى على ع

ابوطالب بزرگ مكّه بود و از احترام ويژه‏اى برخوردار بود وى بعد از پدرش عبدالمطّلب رئيس بنى‏هاشم شد ولى در عين حال چون مردى عيالوار بود براى گذران زندگى دچار مشكل شده بود پيامبر اكرمص كه سال‏هاى زيادى در خانه ابوطالب به سر برده بود از چگونگى زندگى او باخبر بود و سختى‏هاى او را درك مى‏كرد روزى رسول خداص نزد عموى خود عباس رفت و به او فرمود برادرت ابوطالب عيالوار است و به سختى آبرودارى مى‏كند، بيا تا هر يك از ما يكى از فرزندان او را ببريم و نگاهدارى كنيم عباس پذيرفت و بعد از آن كه ابوطالب در جريان قرار گرفت، على ع به رسول خداص و جعفر به عباس سپرده شدند پيامبر اكرمص على ع را به خانه خود برده، سال‏هاى زيادى او را نگاهدارى كرد على ع از دوران كودكى خود چنين ياد مى‏كند هنگامى كه كودك بودم پيامبرص مرا در دامان خود مى‏نشاند، به سينه‏اش مى‏چسبانيد و در بستر خود جاى مى‏داد و او هر سال مجاورت كوه حرا را اختيار مى‏كرد و تنها من او را مى‏ديدم هنوز خانه‏اى در اسلام بنا نشده بود جز خانه رسول خداص و خديجه و من سوّمى آن‏ها بودم نور وحى و رسالت را مى‏ديدم و بوى نبوّت را استشمام مى‏كردم .

پيامبر اكرمص تا سه سال پس از بعثت مأمور به دعوت آشكار نبود و پس از آن آيه نازل شد كه اى پيامبر خويشان خود را بيم ده رسول خداص به على ع فرمان داد كه يك ميهمانى بر پا كرده، چهل نفر از نزديكان را دعوت كند ميهمانى بر پا شد و اقوام پيامبرص جمع شدند پيامبرص فرمود شما را به دو كلمه كه بر زبان آسان ولى در سنجش سنگين است فرا مى‏خوانم با اين دو كلمه مى‏توانيد بر عرب و عجم حكومت كنيد و همه ملّت‏ها را به تسليم واداريد و نيز با اين دو به بهشت برين درآييد و از آتش رهايى يابيد اين دو كلمه، شهادت به وحدانيت خدا و رسالت من است؛ هر كس بدين امر مرا پاسخ مثبت داد و به كمك من برخاست او برادر من، وصىّ من، وزير من، وارث من و خليفه بعد از من است ابولهب به مخالفت با اين دعوت زبان گشود و جمع را متفرّق ساخت براى بار ديگر ميهمانى برگزار شد و پيامبر اكرمص سخنان خويش را تكرار كرد على ع تنها كسى بود كه در آن ميان برخاست و حمايت و يارى خود را نسبت به پيامبر اكرمص اعلام كرد براى بار دوّم نيز پيامبر اكرمص سخن خود را تكرار كرد و جز على ع كسى اعلام حمايت نكرد سوّمين مرتبه كه پيامبرص سخن خود را تكرار كرد باز هم على ع برخاست و اعلام آمادگى كرد در اين هنگام رسول خداص رو به على ع كرده فرمود بنشين؛ تو برادر من، وصىّ من، وزير من و وارث و خليفه پس از من خواهى بود

يكى از افتخارات على ع

كه مورد قبول همگان است جريان ليلة المبيت است
بر اثر فشارهايى كه كفّار قريش بر رسول خداص و مسلمانان وارد مى‏آوردند و موانعى كه در راه تبليغ اسلام ايجاد مى‏كردند، پيامبر اكرمص تصميم گرفت پايگاه جديدى براى مأموريت رسالت بيابد پس از رفتن به طائف و نااميدى از اهل آن به مكّه بازگشت
پيامبر خداص با شناختى كه از اهل مدينه داشت و با مقدّماتى كه خود فراهم كرده بود آماده هجرت به مدينه شد از طرفى اهل مكّه با مشاهده پيشرفت و گسترش دامنه اسلام و افزايش مسلمانان، درصدد نابودى مبلّغ اسلام يعنى رسول خداص برآمدند آنان با مشورتى كه در دارالنّدوة كردند تصميم گرفتند كه به صورت ناگهانى به پيامبر اكرمص حمله كرده، ايشان را به قتل برسانند
خداوند رسول خود را از نقشه دشمنان آگاه ساخت و آن حضرت، على ع را در جريان قرار داد پيامبرص به على ع فرمان داد كه شب هنگام در بستر او بخوابد تا اينكه خود به سوى مدينه هجرت كند على ع با شنيدن سخن پيامبرص گفت آيا شما سالم مى‏مانى؟ حضرت فرمود آرى على ع با خوش‏حالى فرمان رسول خداص را پذيرفت و اجرا كرد
شبى كه قرار بود كفّار به يكباره حمله‏ور شوند و رسول خداص را به قتل برسانند، على ع با رشادتى بى‏نظير و ايثارى مثال زدنى، در بستر آن حضرت خوابيد و روى خود را پوشانيد چهل نفر از مشركان با سلاح‏هاى خويش به سوى بستر آمدند كه ناگاه على ع از جا برخاست و نقشه‏هاى آنان را نقش بر آب كرد
آرى، اين على ع بود كه افتخار ليلة المبيت را به نام خود ثبت نمود و كسى را جز او توان كسب چنين افتخارى نيست پس از خروج پيامبرص از شهر و رفتن به غار ثور، على ع به خدمت ايشان رسيد رسول خداص به او سفارش كرد كه به مكّه بازگشته، امانت‏هايى را كه نزد پيامبرص بوده است، به صاحبانش بازگرداند و زنان خانواده را به همراه خود به مدينه بياورد على ع مطابق سفارش رسول خداص عمل كرد و با همراهى فاطمه، دختر رسول خداص فاطمه بنت اسد، فاطمه بنت حمزه و فاطمه بنت زبير به سوى مدينه حركت كرد و با تحمّل سختى‏هاى زياد به محلّ قبا رسيد پيامبرص كه در قبا، در انتظار على ع به سر مى‏برد، به گرمى از ايشان استقبال كرد و بعد از دو روز به سوى مدينه حركت كردند

كرده، گفت ابوموسى امام خود را عزل كرد و من نيز با او موافقم ولى بر خلاف او معاويه را بر خلافت ابقا مى‏كنم و اين‏چنين نبرد صفّين با شهادت نزديك به 25 هزار نفر از سپاه امامع و كشته شدن نزديك به 45 هزار نفر از سپاه معاويه و حادثه تلخ حكميّت، پايان پذيرفت و مشكلات بسيارى براى حكومت على ع و خلافت اسلامى پديد آورد كه هرگز برطرف نشد.

ازدواج على ع و زهراس

على ع بنا بر سنّت حسنه اسلامى بر آن شد كه همسرى شايسته برگزيند، همسرى كه از نظر ايمان، تقوا، دانش، بينش و نجابت، هم‏شأن او باشد چنين كسى جز دختر رسول خداص، فاطمه زهراس كسى ديگر نبود پيش از على ع افرادى مانند ابوبكر و عمر، آمادگى خود را براى ازدواج با دختر پيامبر اكرمص اعلام كرده بودند و جوابى كه از رسول خداص شنيدند اين بود كه درباره ازدواج زهرا منتظر وحى الهى هستم آن دو كه از ازدواج با حضرت زهراس نااميد شده بودند، با سعد معاذ مشورت كردند و به اين نتيجه رسيدند كه جز على ع كسى شايستگى ازدواج با زهراس را ندارد و نظر پيامبرص نيز به كسى جز او نيست از اين رو همگى خدمت على ع رسيدند و جريان را نقل كردند و از او خواستند كه از فاطمهس خواستگارى كند على ع خوش‏حال شد و خدمت پيامبرص رسيد، ولى شرم و حيا مانع صحبت بود پيامبرص فرمود گويا براى كارى آمده‏اى؟ على ع سوابق خويش در اسلام و يارى رسول خداص را يادآورى كرد و سپس گفت آيا صلاح مى‏دانيد كه فاطمه را به عقد من درآوريد؟ پيامبر اكرمص فرمود درخواست شما را با دخترم در ميان مى‏گذارم و سپس وارد اتاق زهراس شد و پس از گفتن فضايل على ع خواستگارى وى از زهراس را مطرح ساخت زهراس در سكوتى عميق فرورفت ولى چهره‏اش را برنگرداند پيامبرص فرمود اللّه اكبر؛ سكوت او نشانه رضاى اوست و بدين ترتيب زمينه ازدواج دو درياى موّاج الهى فراهم شد و مراسم عقد و سپس عروسى در سال دوم يا سوم هجرى انجام گرفت و ثمره اين ازدواج بابركت، چهار فرزند به نام‏هاى حسن، حسين، زينب و امّ‏كلثوم بود

على ع در جنگ‏ها

روز به روز پايگاه جديد اسلام قدرت بيشترى مى‏يافت و دشمنان نيز بيش از پيش آهنگ نابودى اسلام مى‏كردند آنان براى رسيدن به مقصود خود كه يا نابودى اسلام بود و يا جلوگيرى از گسترش آن، دست به هر كارى مى‏زدند اموال مسلمانانى كه به مدينه هجرت كرده بودند را توقيف كرده، نزديكان آنان را تحت فشار قرار مى‏دادند رفت و آمد به مدينه و داد و ستد با اهل آن را ممنوع كردند و شرايط سختى براى مسلمانان بوجود آوردند به دنبال اين دشمنى‏ها، جنگ‏هاى مختلفى بين كفّار و مسلمين درگرفت على ع در هر يك از جنگ‏هايى كه حضور داشت كارنامه‏اى درخشان از خود به جا گذاشت و رشادت‏ها و شجاعت‏هاى بى‏مانندش چنان بود كه زبانزد دوست و دشمن گرديد

على ع در بدر

اوّلين جنگ ميان مسلمانان و كفّار قريش، جنگ بدر بود كفّار با سپاهى هزار نفرى و تجهيزات جنگى بسيار به سوى مدينه آمدند و بر سر چاه بدر اردو زدند پيامبر اكرمص نيز به سوى آنان حركت كرد سرانجام روز هفدهم رمضان سال دوم هجرى، نبرد به گونه تن به تن آغاز شد در همان ابتدا دو تن از شجاعان لشكر كفر به دست على ع به هلاكت رسيدند و سومين نفر نيز با همكارى على ع به قتل رسيد سپاه كفر با ديدن اين صحنه‏ها، لرزان شد نبرد همگانى آغاز شد و با يارى غيبى خداوند و شجاعت ياران رسول خداص به ويژه على ع لشكر كفر متلاشى شد و با دادن هفتاد كشته، كه نيمى از آنان به دست على ع به هلاكت رسيدند، و هفتاد اسير، عقب نشينى كرده، به مكّه بازگشتند.

على ع در اُحد

كفار شكست خورده در بدر، با هدف انتقام و نابودى مسلمانان، با سپاهى عظيم‏تر از سال گذشته به سوى مدينه آمدند و در منطقه احد با مسلمانان درگير شدند در آغاز نبرد، با شجاعت اصحاب رسول خداص لشكر كفر رو به نابودى مى‏رفت كه با كوتاهى عدّه‏اى از مسلمانان، دشمن از پشت به آنان حمله‏ور شد بيشتر ياران پيامبرص پا به فرار گذاشته، گريختند رسول خداص با تعدادى از كفّار درگير شده بود و زخم‏هايى بر پيكر مباركش وارد آمده بود جان آن حضرت به شدّت در معرض خطر بود در اين هنگام على ع به يارى پيامبرص شتافت و زخم‏هاى بسيارى بر خود خريد تا اينكه سرانجام جان رسول خداص محفوظ ماند

جان‏فشانى‏هاى على ع

در حفاظت از رسول خداص آن اندازه شگفت‏انگيز و بى‏نظير بود كه نداى جبرئيل به »لا سيف الاّ ذوالفقار و لا فتى الاّ على« بلند شد.

على ع در احزاب

در جنگ احزاب نيز كه گروه‏هاى مختلفى از دشمنان رسول خداص گردآمده بودند و شجاع‏ترين سرداران خود را به ميدان آورده بودند، على ع خوش درخشيد مسلمانان با حفر خندقى توانستند پيشرفت كفّار را متوقّف كنند عمرو بن عبدود كه شجاعترين جنگجوى مشركان بود، توانست خود را به طرف ديگر خندق برساند و رجزخوانى كند او با سخنانى به مسخره كردن عقايد مسلمين پرداخت و مبارز طلبيد ياران رسول خداص كه وى رإ؛ّّ مى‏شناختند جرأت مبارزه با او را نداشتند و پاسخى به فراخوان پيامبرص نمى‏دادند تنها على ع ابراز آمادگى كرد و به ميدان عمرو درآمد و با شجاعتى بى‏نظير او را از پاى درآورد در اين هنگام صداى رسول خداص به گوش‏ها رسيد كه ضربه على در روز خندق، برابر با عبادت جنّ و انس است.

على ع در احزاب

در جنگ احزاب نيز كه گروه‏هاى مختلفى از دشمنان رسول خداص گردآمده بودند و شجاع‏ترين سرداران خود را به ميدان آورده بودند، على ع خوش درخشيد مسلمانان با حفر خندقى توانستند پيشرفت كفّار را متوقّف كنند عمرو بن عبدود كه شجاعترين جنگجوى مشركان بود، توانست خود را به طرف ديگر خندق برساند و رجزخوانى كند او با سخنانى به مسخره كردن عقايد مسلمين پرداخت و مبارز طلبيد ياران رسول خداص كه وى رإ؛ّّ مى‏شناختند جرأت مبارزه با او را نداشتند و پاسخى به فراخوان پيامبرص نمى‏دادند تنها على ع ابراز آمادگى كرد و به ميدان عمرو درآمد و با شجاعتى بى‏نظير او را از پاى درآورد در اين هنگام صداى رسول خداص به گوش‏ها رسيد كه ضربه على در روز خندق، برابر با عبادت جنّ و انس است

على ع در خيبر

يهوديان مدينه و اطراف آن در قلعه‏اى خارج از مدينه اجتماع كرده بودند و در جريان جنگ خندق اقداماتى بر عليه مسلمانان انجام دادند پيامبرص تصميم به سركوب آنان گرفت و با سپاه خويش به سوى قلعه خيبر حركت كرد نفوذ به درون قلعه به جز از راه درِ قلعه ممكن نبود و يهوديان با گماشتن تيراندازان از ورود مسلمانان جلوگيرى مى‏كردند رسول خداص براى فتح قلعه، گروه‏هايى به فرماندهى بزرگان اصحاب مى‏فرستاد امّا آنان بدون گرفتن نتيجه‏اى بازمى‏گشتند سرانجام پيامبرص فرمود به خدا سوگند فردا پرچم را به مردى خواهم داد كه خدا و رسولش را دوست مى‏دارد و خدا و رسول هم او را دوست مى‏دارند صبح روز بعد رسول خداص على ع را طلب كرد على ع در حالى كه چشمانش را از شدّت درد بسته بود، حاضر شد پيامبرص دستى به چشمان آن حضرت كشيد و پرچم را به دست او داد على ع عازم ميدان نبرد شد و با سرداران سپاه يهود جنگيد و مرحب خيبرى را كه پهلوان نام‏آور آنان به حساب مى‏آمد با ضربه‏اى سخت، از پاى درآورد دشمن به داخل قلعه عقب‏نشينى كرد و در قلعه را بست على ع با رشادتى تمام درِ قلعه را كه بسيار بزرگ و سنگين بود از جا كَند و راه را براى سپاه اسلام گشود

على ع در حنين

پس از فتح مكّه توسّط مسلمانان، پيامبر اكرم ص و سپاه بزرگ او، براى مقابله با دو قبيله ثقيف و هوازن كه هنوز دست از دشمنى با اسلام برنداشته بودند، به سوى اطراف مكّه حركت كردند در ميان راه كه راهى كوهستانى بود با كمين دشمن برخوردند سپاه اسلام كه انتظار چنين حركتى را از دشمن نداشت متلاشى شد و همگى گريختند رسول خداص تنها ماند و تنها كسى كه در كنار آن حضرت باقى ماند على ع بود آن حضرت، ابوجرول را كه سردار بزرگ سپاه دشمن بود، به هلاكت رسانيد و لشكر مشركان متفرق شده، مسلمانان بازگشتند

على ع جانشين پيامبر اكرم (ص) در مدينه

در سال نهم هجرى خبرى از مرزهاى جزيرة العرب با روم رسيد خبر اين بود كه سپاه روم براى مقابله با كشور اسلامى به سوى مرزها آمده است پيامبر اكرمص براى دفع دشمن كه در فاصله‏اى بسيار طولانى قرار داشت سپاهى ترتيب داد و قبل از حركت، على ع را جانشين خود در مدينه قرار داد تا مركز كشور اسلامى از خطرات محفوظ بماند منافقان كه از اين امر، ناخوشايند بودند به طعنه گفتند پيامبرص هم‏سفرى با على ع را خوش نداشته است على ع كه دلتنگ شده بود خود را به رسول خداص رسانيد و جريان را نقل كرد پيامبرص به او فرمود آيا دوست ندارى كه نسبت به من مانند هارون نسبت به موسى باشى جز اينكه پس از من پيامبرى نخواهد بود و بدين ترتيب افتخارى بر افتخارات على ع افزوده شد و مدالى ديگر از جانب رسول خداص به وى عطا شد

على ع و بيعت غدير خم

در سال دهم هجرى، هنگامى كه پيامبرص تصميم گرفت به مكّه برود و آخرين حجّ خود

را كه حجّة الوداع ناميده‏اند به جاى آورد، على ع در يمن يا نجران بود پيامبرص به على ع نامه‏اى نوشت كه با حالت احرام به مكّه درآيد على ع نيز چنين كرده مراسم حج پايان پذيرفت و مسلمانان به سوى مناطق خود حركت كردند در روز هجدهم ذى‏الحجّة در محلّى به نام غدير خم كه محلّ جدا شدن مسلمانان كشورهاى مختلف بود، پيامبرص فرمان داد تا همه مسلمانان توقّف كنند پيامبرص كه آخرين حجّ خود را انجام داده بود و مى‏دانست كه سال آخر عمر اوست، با دريافت وحى الهى مأمور به ابلاغ مطلبى بسيار مهم شد وحى الهى چنين بود اى پيامبر آنچه را كه از پروردگارت بر تو فرود آمده تبليغ كن و اگر چنين نكنى پيامش را نرسانده‏اى و خداوند تو را از مردم در امان مى‏دارد
پس از اقامه نماز ظهر، پيامبرص در ميان مردم به‏پاخاست و در آغاز سخنانش فرمود اى مردم دور نيست كه از جانب خدا خوانده شوم و او را پاسخ گويم من در ميان شما دو چيز گران‏بها بر جاى مى‏گذارم كتاب خدا و عترتم، اهل بيتم را پس بنگريد كه چگونه با آن دو رفتار مى‏كنيد اين دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا كنار حوض بر من وارد شوند سپس دست على ع را بالا گرفت و فرمود آيا من از خود مؤمنان نسبت به آنان سزاوارتر نيستم؟ مسلمانان گفتند آرى اى رسول خدا پيامبرص فرمود هر كس كه من مولاى اويم على هم مولاى اوست خدايا با دوستدار او دوست و با دشمنانش دشمن باش آن‏گاه پيامبرص خيمه‏اى به على ع اختصاص داد و به مسلمانان فرمود كه دسته دسته بر على ع وارد شوند و با او به عنوان اميرالمؤمنين بيعت كنند مسلمانان چنين كردند و نخستين كسانى كه به حضور على ع رسيدند و اظهار شادمانى كرده، بيعت كردند، عمر و ابوبكر بودند
بعد از انجام مأموريت الهى آيه‏اى بر پيامبرص نازل شد كه امروز دين شما را برايتان كامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانيدم و اسلام را براى شما به عنوان دين و آيين برگزيدم پيامبر اكرمص پس از سال‏ها تلاش در راه تبليغ رسالت الهى و ترويج دين مبين اسلام و پس از تحمّل سختى‏هاى بسيار، جان به جان‏آفرين تسليم كرد و به ملكوت اعلى پيوست.

خانه‏نشينى على ع


پس از رحلت پيامبر اكرمص على ع به كار غسل و كفن و دفن آن حضرت پرداخت وى در اين باره مى‏فرمايد »رسول خدا در حالى جان داد كه سر او بر سينه من بود و به روى دستم جان از بدنش بيرون شد دستم را به چهره‏ام كشيدم و به كار غسل او پرداختم در حالى كه فرشتگان مرا در اين كار يارى مى‏كردند«
امّا در همين زمان عدّه‏اى در انديشه فتح باب خلافت بودند و با ترفندها و نقشه‏هايى به خواسته خويش رسيدند در جلسه‏اى كه در سقيفه بنى ساعده تشكيل شد، عمر با ابوبكر به عنوان خليفه و جانشين پيامبرص بيعت كرد و از حاضرين خواست آنان نيز چنين كنند و بعض آنان نيز چنين كردند و بدين ترتيب، على ع كه به شهادت تاريخ، خليفه بلافصل رسول خداص بود، ساليان طولانى خانه‏نشين شد على ع در مدّت 25 سال خانه نشينى، دست از فعّاليّت برنداشت و به كارهاى مختلفى همّت گماشت تفسير قرآن و حلّ مشكلات آيات و تربيت شاگردانى چون ابن عبّاس، پاسخ به پرسش‏هاى دانشمندان غير مسلمان به ويژه يهوديان و مسيحيان كه براى تحقيق درباره اسلام، رهسپار مدينه شده بودند و پاسخ گويى جز على ع يافت نمى‏شد، بيان حكم بسيارى از رويدادهاى نوظهور كه نصّى در مورد آن‏ها در قرآن و حديث پيامبرص وجود نداشت، بيان راه‏كارهايى براى حاكمان مسلمين كه در امور حكومتى با بن‏بست روبرو مى‏شدند و كار و تلاش براى تأمين زندگى بينوايان و درماندگان تا حدّى كه باغ و قنات احداث مى‏كرد و در راه خدا وقف مى‏كرد كارهايى بود كه على ع در هنگام خانه‏نشينى خود انجام مى‏داد

موضوع قفل شده است