رموز اعداد

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
رموز اعداد

اَعداد

اعداد جمع عدد و عدد اسم و مشتق از «ع ـ د ـ د» است.[1] واژه عدد در لغت غالباً به معناى شماره و رقم و گاه به معناى شمارش تعداد، يا به معناى معدود (شمرده و مقدار) است.[2] لغت شناسان عدد را به يكيهاى تركيب شده يا تركيب آحاد تعريف كرده‌اند.[3] عدد در اصطلاح فلسفه، از مقوله «كمّ» به حساب مى‌آيد كه يكى از مقولات عشر است. برخى فلاسفه عدد را از مفاهيم ماهوى[4] و بعضى آن را از مفاهيم اعتبارى مى‌دانند.[5]
رياضى‌دانان اعداد را به حقيقى، صحيح، طبيعى، كسرى، گويا، مخلوط، موهومى، مثبت، منفى و ... تقسيم مى‌كنند.[6]
شمارش، در تاريخ بشر پيشينه‌اى كهن دارد و بشر پيش از اختراع خط به آن آگاهى داشته است. انسانهاى نخستين براى نشان دادن اعداد و ارقام، خطوطى را رسم مى‌كردند. مورّخان با توجه به اسناد تاريخى، بابليها را نخستين واضعان حساب و عدد مى‌دانند؛ ايشان با وضع حساب و عدد، سال را به 12 ماه و ماه را به 30 شبانه روز، و شبانه روز را به ساعات، دقايق و ثانيه‌ها تقسيم كردند و عدد را تا 60 به توان 4 مى‌شمردند. تقسيمات شمارشى آنها شصت شصت بوده كه در اصطلاح «حساب ستّينى» ناميده مى‌شود.[7] برخى نيز بر اين باورند كه اعداد و مسميّات آنها و ارقام و مدلولاتشان از علم اسماء است كه خداوند به حضرت آدم(عليه السلام)آموخت[8]: «و عَلَّمَ ءادَمَ الاَسماءَ كُلَّها» (بقره/2،31)
استفاده از عدد و حساب در همه شئون زندگى و رشته‌هاى علمى گوناگون، شاخص و صفت علمى غالب عصر ماست. كشف اتم، فضانوردى و كاوش در كرات آسمانى، طب، اقتصاد و بسيارى ديگر از رشته‌هاى علمى و حتّى اداره يك زندگى ساده، همگى، عرصه‌هاى استفاده از اعداد، ارقام و حساب است.
در خواندن برخى ادعيه و اذكار مستحب وارده از سوى معصومان(عليهم السلام) عدد و روز خاصى سفارش شده است كه رعايت آن طبق دستور لازم است؛ امام صادق(عليه السلام) فرمود: بدانيد كه اسماءاللّه به منزله گنج‌اند و عدد به منزله ذراع، اگر ذراع را كمتر بگيرى به گنج نمى‌رسى و اگر فزون‌تر بگيرى از آن درمى‌گذرى[9]، ازاين‌رو عرفا براى اعداد، اسرار، ارواح و منازلى قائل‌اند و عدد را سرّى از اسرار الهى در عالم وجود مى‌دانند.[10]
قرآن در آياتى پرشمار با ذكر اعداد و ارقام، توجّه انسان را به شمارش و حساب جلب كرده است: «و اِنَّ يَومـًا عِندَ رَبِّكَ كَاَلفِ سَنَة مِمّا تَعُدّون» (حجّ/22،47)؛ همچنين انسان را متوجه عناصر زمان كرده كه با محاسبه، به ساعات، ايام، ماهها و سالها منتهى مى‌شود[11]: «هُوَ الَّذى جَعَلَ الشَّمسَ ضِياءً والقَمَرَ نورًا وقَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعلَموا عَدَدَ السِّنينَ والحِسابَ» (يونس/10، 5) تاريخ، مبتنى بر گردش ماه و خورشيد طبيعى و همگانى است.
عدد در قرآن:

واژه عدد 6 بار در قرآن به صورت اسم و به دو معنا آمده است[12]:
1. تعداد، شماره، شمارش. (يونس/10، 5 ؛ اسراء/17، 12؛ مؤمنون/23، 112؛ جنّ/72، 24، 28)
2. زياد، بسيار و در عين حال معين و مشخص.[13] (كهف/18، 11)
مصاديق اعدادى كه در قرآن ذكر شده 30 عدد صحيح است كه بعضى از آنها بارها تكرار شده[14] و با احتساب عدد 950 كه ضمناً از آن ياد شده: «فَلَبِثَ فيهِم اَلفَ سَنَة اِلاّ خَمسينَ عامـًا» (عنكبوت/14،29)، 31 عدد صحيح و 8 عدد كسرى است[15] كه به ترتيب از كوچك به بزرگ، آنها را ذكر مى‌كنيم:
اعداد صحيح

1. واحد:

به معناى يك كه 61 بار در قرآن آمده و 22 بار آن در ارتباط با توحيد و يگانگى خداست: «واِلـهُكُم اِلـهٌ واحِدٌ لا اِلـهَ اِلاّ هُوَ الرَّحمـنُ الرَّحيم» (بقره/2، 163) اين‌گونه آيات دلالت دارد كه خدا يكى است و اله و معبودى جز او نيست. مقصود از وحدت و يگانگى خدا «وحدت عددى» نيست[16]، بلكه منظور «وحدت حَقّه» است؛ يعنى وجود خدا به‌گونه‌اى است كه تصور هرگونه شريك ديگرى براى او ممكن نيست[17] و ذات او از هرگونه كثرت و تركيب پيراسته است.[18] ( => توحيد و نيز => اللّه)
2. دو:

واژه‌هاى اثنان، اثنين و اثنتين، معادل عربى عدد «دو» است كه 15 بار در قرآن در 12 آيه و مرتبط با 9 موضوع ذكر شده است: الف. سهم‌الارث فرزندان ميّت در صورتى كه دو يا بيش از دو دختر باشند. (نساء/4،11، 176) ب. دوبار زنده شدن و مردن انسانها به صورت مردن پس از زندگى دنيا و زنده شدن براى حيات برزخى و سپس مردن پس از حيات برزخى و زنده شدن براى حساب روزقيامت.[19] (غافر/40،11) ج. شاهد و گواه گرفتن دو نفر بر وصيّت. (مائده/5 ،106) د. زوجيّت در آفرينش حيوانات (دوگونه نر و ماده) (انعام/6 ،143 ـ 144) هـ . زوجيّت در آفرينش ميوه‌ها (دوگونه ترش و شيرين، تابستانى و زمستانى و ...). (رعد/13،3) و. نفى شرك و دوگانه‌پرستى. (نحل/16،51) ز. داستان حضرت نوح(عليه السلام) در طوفان و دستور خدا به او كه از هر نوعى از حيوانات يك جفت (نر و ماده) بر كشتى سوار كند تا نسل آنها قطع نشود.[20] (مؤمنون/23،27؛ هود/11،40) ح. تكذيب فرستادگان خدا به سوى مردم انطاكيه كه در ابتدا دو نفر بودند (يس/36،14)؛ همچنين واژه «مَثْنى» كه به معناى دوتا دوتاست[21] سه بار در قرآن آمده است: الف. جواز ازدواج با بيش از يك زن. (نساء/4،3) ب. قيام در راه خدا. (سبأ/34،46) ج. قدرت فرشتگان. (فاطر/35،1) واژه «ثانى» نيز به معناى دوم يك مرتبه درباره هجرت پيامبر(صلى الله عليه وآله)كه تنها يك همراه داشت، در قرآن ذكر شده است. (توبه/9،40)
3. سه:

واژه‌هاى ثلاث و ثلاثه كه معادل عربى عدد سه است 17 بار در 16 آيه و مرتبط با 13 موضوع در قرآن ذكر شده است: الف. عدّه طلاق كه سه طُهر است. (طلاق/65 ،4؛ بقره/2،228) ب. كفّاره قربانى به اين ترتيب كه اگر كسى در ايّام حجّ نتوانست قربانى كند بايد 10 روز روزه بگيرد؛ سه روز در ايام حجّ و 7 روز پس از بازگشت. (بقره/2،196)[22] ج. نفى شرك و قائل شدن به اقانيم سه‌گانه اب و ابن و روح‌القدس.[23] (نساء/4،171؛ مائده/5 ،73) د. تعداد احتمالى اصحاب كهف. (كهف/18،22) هـ . فرزنددار شدن زكريا، به اين ترتيب كه خداوند در دوران پيرى به او مژده آن را داد و او كه از اين امر شگفت‌زده شده بود از خدا خواست تا نشانه‌اى برايش قرار دهد. خداوند هم اين نشانه را قرار داد كه تا سه روز نتواند با مردم سخن بگويد، در حالى كه صحيح و سالم بود. (مريم/19،10؛ آل‌عمران/3،41)[24] و. كفّاره شكستن سوگند كه عبارت است از اطعام يا پوشاندن 10 مسكين، آزاد كردن يك بنده يا سه‌روز، روزه. (مائده/5،89)[25] ز. متخلفان از جنگ تبوك كه سه نفر بودند: كعب بن مالك، هلال بن اميه و مرارة بن ربيع. (توبه/ 9،118)[26] ح. نجوا، كه هرگاه سه نفر با هم آهسته و در گوشى سخن بگويند خداوند چهارمى آنهاست و سخن آهسته و در گوشى آنها را مى‌شنود و هيچ‌چيز بر او پوشيده نيست. (مجادله/58 ،7)[27] ط. آفرينش انسان در تاريكيهاى سه‌گانه؛ خداوند انسان را در تاريكى شكم و رحم و پرده نازك دور تا دور جنين مى‌آفريند. (زمر/39،6)[28] ى. اجازه گرفتن كودكان براى ورود به اتاق پدر و مادر در سه وقت: پيش از نماز صبح، هنگام استراحت ظهر و پس از نماز عشاء كه پوشش آنها متناسب با وضعيت خواب است. (نور/24،58)[29] ك. سايه سه شعبه آتش جهنم؛ دود آتش جهنم سه شعبه دارد: شاخه‌اى از بالاى سر، شاخه‌اى از سمت راست و شاخه‌اى از سمت چپ، گنهكاران را احاطه مى‌كند و آنها را در كام خود فرو مى‌برد. (مرسلات/77،30)[30] ل. مدّتِ مهلت به پى‌كنندگان ناقه صالح؛ حضرت صالح(عليه السلام)به كسانى كه ناقه وى را پى كردند سه روز مهلت داد تا از لذايذ دنيوى استفاده كنند و پس از سه روز عذاب الهى فرود آمد و آنها را نابود كرد. (هود/11،65)[31] م. گروه‌بندى انسانها در قيامت؛ مردم در روز قيامت سه صنف و گروه هستند: اصحاب يمين، اصحاب شمال و سابقون. (واقعه/56 ،7)[32]
واژه‌هاى «ثالث و ثالثه» به معناى سوم نيز سه بار در قرآن ذكر شده است: الف. معتقدان به تثليث در زمره كافران‌اند. (مائده/5 ،73) ب. فرستاده شدن سومين رسول به سوى انطاكيه پس از تكذيب دو رسول. (يس/36،14) ج. منات، سومين بت مشركان پس از لات و عزّى است (نجم/53 ،20)؛ همچنين واژه ثُلاث به معناى سه تا سه تا[33] دو بار در قرآن ذكر شده است: الف. جواز ازدواج با بيش از يك زن. (نساء/4،3) ب. بالهاى فرشتگان. (فاطر/35،1)
4. چهار:

واژه‌هاى اربع و اربعه 12 بار در 12 آيه و مرتبط با 10 موضوع در قرآن ديده مى‌شود: الف. عدّه وفات كه 4 ماه و اندى است. (بقره/2،234)[34] ب. 4 پرنده كه حضرت ابراهيم(عليه السلام)به دستور خداوند و براى رؤيت چگونگى زنده كردن مردگان كشت. (بقره/2،260)[35] ج. ايلاء؛ اگر مردى از روى خشم و براى اذيّت كردن همسرش سوگند ياد كرد كه با او نزديكى نكند، حاكم شرع 4 ماه به او مهلت مى‌دهد كه يا به مقتضاى زوجيت بازگردد يا زن را طلاق دهد. (بقره/2،226)[36] د. قذف؛ اگر كسى به زن محصنه و عفيفه‌اى نسبت زنا داد و 4 گواه كه ناظر زنا بوده‌اند نياورد 80 تازيانه مى‌خورد. (نور/24،4 ، 13) هـ . لعان؛ كسانى كه به زنان خود نسبت زنا مى‌دهند و 4 شاهد ندارند، بايد 4 بار پياپى بگويند: خدا را گواه مى‌گيرم كه در اين نسبتى كه مى‌دهم صادقم و بار پنجم بگويند: لعنت خدا بر من اگر از دروغگويان باشم. در مقابل، زن نيز بايد 4 بار بگويد: خدا را شاهد مى‌گيرم كه اين مرد از دروغگويان است و بار پنجم بگويد: لعنت خدا بر من اگر اين‌مرد از راستگويان باشد. (نور/24،6ـ9)[37] و. شهادت بر زنا؛ خداوند فقط براى شهادت بر زنا 4 شاهد قرار داده و اين به جهت سختگيرى بر مدّعى و حفظ آبروى مردم است. (نساء/4،15)[38] ز. تعداد ماههاى حرام كه 4 تا است: ذى‌القعده، ذى‌الحجه، محرّم و رجب. (توبه/9،36)[39] ح. اتمام حجت پيامبر(صلى الله عليه وآله) با مشركان و تعيين 4 ماه فرصت به آنها. (توبه/9،2)[40] ط. چهارپايان كه در كنار خزندگان و دو پايان از گونه‌هاى جانداران‌اند. (نور/24،45)[41] ى. آفرينش كوهها و ديگر پديده‌ها و نعمتهاى زمين در 4 روز. (فصّلت/41،10)[42]
واژه «رابع» نيز به معناى چهارم دو مرتبه در قرآن ذكر شده است: الف. شمار احتمالى اصحاب كهف. (كهف/18،22) ب. علم و احاطه خدا بر نجوا و سخنان درگوشى. (مجادله/58 ،7) واژه «رُباع» نيز كه به معناى 4 تا 4 تاست[43] دو بار در قرآن آمده است: جواز ازدواج با بيش از يك زن (نساء/4،3) و بالهاى فرشتگان. (فاطر/35،1)
5 . پنج:

اين عدد دو مرتبه در قرآن و مرتبط با دو موضوع ديده مى‌شود: الف. شمار احتمالى اصحاب كهف. (كهف/18،22) ب. هيچ‌گاه سه نفر با هم نجوا نمى‌كنند، مگر اينكه خداوند چهارمين آنهاست و هيچ‌گاه 5 نفر با هم نجوا نمى‌كنند، مگر اينكه خداوند ششمين آنهاست. (مجادله/58 ،7) در اين آيه نخست از نجواى سه نفرى و سپس 5 نفرى سخن مى‌گويد و از نجواى 4 نفرى براى رعايت فصاحت در كلام و عدم تكرار سخن نگفته[44] و به مراتب عدد از سه تا 6 بدون هيچ‌گونه تكرار اشاره كرده است.[45] واژه «خامسه» نيز به معناى پنجم دو بار در ارتباط با موضوع لعان در قرآن آمده است. (نور/24،7 ـ 9)
6 . شش:

اين عدد 7 بار در قرآن آمده و در همه موارد با آفرينش آسمانها و زمين مرتبط است؛ در 4 آيه، تعبير «خَلَقَ السَّمـوتِ والاَرضَ فى سِتَّةِ اَيّام» آمده (اعراف/7،54 ؛ يونس/10،3؛ هود/11،7؛ حديد/57 ،4) و در سه آيه، افزون بر آسمانها و زمين «مابينهما» نيز آمده است كه در حقيقت توضيحى است براى جمله قبل. (فرقان/25، 59 ؛ سجده/32، 4؛ ق/50 ، 38)[46] واژه «سادس» نيز كه به معناى ششم است، دو بار در قرآن آمده است: الف. شمار احتمالى اصحاب كهف. (كهف/18،22) ب. علم و احاطه خداوند به نجوا و سخنان درِ گوشى. (مجادله/58 ،7)
7. هفت:

اين عدد، 24 بار و مرتبط با 9 موضوع در قرآن آمده است: الف. آسمانهاى هفت‌گانه كه در 9 آيه قرآن از آن ياد شده است. (بقره/2،29؛ مؤمنون/23،17، 86؛ فصّلت/ 41،12؛ طلاق/65 ،12؛ ملك/67 ،3؛ نوح/71،15؛ اسراء/17،44؛ نبأ/78،12) مفسران و قرآن‌پژوهان در اينكه مراد از آسمانهاى هفت‌گانه چيست نظرات گوناگونى ابراز داشته‌اند.[47]ب. رؤياى پادشاه مصر كه 7 گاو لاغر را در حال خوردن 7 گاو چاق و همچنين 7 خوشه سبز را در كنار 7 خوشه خشك ديد. يوسف(عليه السلام)خوابش راچنين تعبير كرد كه پس از 7سال فراوانى نعمت، 7سال قحطى پيش مى‌آيد[48]؛ نيز به آنان گفت: 7 سال پياپى كشت و كار كنند و آنچه را مى‌دروند، در خوشه نگهدارى و انبار كنند و جز كمى از آن را نخورند تا در سالهاى قحطى و سختى از آن استفاده كنند. (يوسف/12،43، 46 ـ 49)[49] ج. تشبيه انفاق در راه خدا به دانه‌اى كه از آن 7 خوشه برويد و در هر خوشه‌اى 100 دانه باشد، يعنى انفاق در راه خدا 700 برابر پاداش دارد. (بقره/2،261)[50] د. نابودى قوم عاد به وسيله باد سرد و شديدى كه 7 شب و 8 روز پياپى بر آنها وزيد. (حاقّه/69 ،7[51]) هـ . سبع مثانى. (حجر/15،87) مقصود از «سبع مثانى» بنابر روايات پيامبر(صلى الله عليه وآله) و اهل‌بيت(عليهم السلام)سوره‌حمد است.[52] و. درهاى هفت‌گانه جهنم. (حجر/15،44) مفسران در بيان منظور از اين درها گفته‌اند: جهنم 7 نوع عذاب دارد و هر نوعى به مقتضاى واردان چند قسم است. گناهانى كه مستوجب آتش جهنم است 7 قسم است.[53]
ز. بى‌نهايت‌بودن كلمات‌الهى. (لقمان/31،27) اگر همه درختان به قلم تبديل شوند و درياها به اضافه 7 برابر خود مركب شوند و كلمات و نشانه‌هاى خدا را بنويسند، درياها مى‌خشكند پيش از آنكه كلمات الهى تمام شوند؛ چون كلمات خدا نامتناهى است.[54] ح. شمار احتمالى اصحاب كهف (كهف/18،22) كه بنا به شواهدى در آيه، نظر مورد تأييد قرآن همين قول است.[55] ط. كفّاره كسى كه در حجّ قربانى نكرده، سه روز روزه در حجّ و 7 روز پس از بازگشت است. (بقره/2،196)[56]
8 . هشت:

عدد 8 در قرآن 5 مرتبه و مرتبط با 4 موضوع آمده است: الف. آفرينش 8 تا از دامها (گاو، شتر، گوسفند و بز):«و اَنزَلَ لَكُم مِنَ الاَنعـمِ ثَمـنيَةَ اَزوج» (زمر/39،6 و نيز انعام/6 ،143) مقصود از «ثمانية ازواج» اين است كه خداوند از هر يك از «ضأن» «معز»، «بقر» و «ابل» دو تا يعنى دو گونه نر و ماده آفريده است.[57] ب. شمار حاملان عرش الهى: «و يَحمِلُ عَرشَ رَبِّكَ فَوقَهُم يَومَئِذ ثَمـنِيَه» (حاقّه/69 ،17) در اينكه منظور از اين حاملان هشت‌گانه، 8 نفر از ملائكه يا از پيامبران و امامان يا 8 رديف فرشته است، نظرات مختلفى از سوى مفسران ارائه شده است.[58] ج. هلاكت قوم هود در 7 شب و 8 روز. (حاقّه/69 ،7) د. مهريه همسر موسى(عليه السلام): «عَلى اَن تَأجُرَنى ثَمـنِىَ حِجَج» (قصص/28،27) كه 8 سال حضرت موسى در خدمت شعيب بود و بعد به اختيار موسى(عليه السلام)دو سال بر آن افزوده شد.[59] واژه «ثامن» كه به معناى هشتم است نيز يك بار در ارتباط با شمار اصحاب كهف در قرآن آمده است. (كهف/18،22)
9. نُه:

عدد 9 سه بار و مرتبط با دو موضوع در قرآن ديده مى‌شود: الف. معجزات نُه‌گانه موسى(عليه السلام): «و لَقَد ءاتَينا موسى تِسعَ ءايـت بَيِّنـت» (اسراء/17،101) منظور از اين معجزات تنها معجزاتى است كه در برابر فرعون آورده شده كه عبارت است از عصا، يد بيضا، طوفان، ملخ، قورباغه، آفت نباتى، خون، قحطى و كمبود ميوه‌ها.[60] (نيز ر.ك: اعراف/7،130، 133؛ نمل/27، 10، 12) ب. پى‌كنندگان ناقه صالح در شهر حجر كه 9 نفر بوده‌اند:«و كانَ فِى‌المَدينَةِ تِسعَةُ رَهط يُفسِدونَ فِى‌الاَرضِ» (نمل/27،48)[61]
10. ده:

عدد 10، 9بار و مرتبط با 9موضوع در قرآن آمده است: الف. پاداش نيكوكارى: «مَن جاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ عَشرُ اَمثالِها» (انعام/6 ،160) كه طبق اين آيه 10 برابر مى‌گردد. ب. كفّاره قربانى حجّ؛ كسى كه نتواند در حجّ قربانى كند بايد سه روز در ايام حجّ و 7 روز هنگام بازگشت، روزه بگيرد كه مجموعاً 10 روز مى‌شود: «و سَبعَة اِذا رَجَعتُم تِلكَ عَشَرَةٌ كامِلَةٌ» (بقره/2،196) ج. كفّاره حَنث قسم؛ اگر كسى بر انجام يا ترك كارى سوگند ياد كرد و مطابق آن عمل نكرد بايد بنده‌اى را آزاد، يا 10 مستمند را اطعام كند يا سه روز، روزه بگيرد:«فَكَفّـرَتُهُ اِطعامُ عَشَرَةِ مَسـكينَ» (مائده/5 ،89)[62] د. عدّه زن شوهر مرده كه 4 ماه و 10 روز است:«يَتَرَبَّصنَ بِاَنفُسِهِنَّ اَربَعَةَ اَشهُر و عَشرًا» (بقره/2،234) هـ . ميقات موسى(عليه السلام) كه مجموعاً 40 شب، از ماه ذى‌قعده تا شب دهم ذى‌حجه بود: «و وعَدنا موسى ثَلـثينَ لَيلَةً و اَتمَمنـها بِعَشر» (اعراف/7،142)[63] و. مهريه همسر موسى(عليه السلام) كه 8 سال كارگرى براى حضرت شعيب(عليه السلام)بود و در پايان، از روى اختيار 10 سال شد: «فَاِن اَتمَمتَ عَشرًا فَمِن عِندِكَ» (قصص/28،27)[64] ز. شبهاى ده‌گانه كه مورد سوگند الهى قرار گرفته و منظور از آنها شبهاى ده‌گانه اول ذى حجه است[65] يا امامان معصوم از امام حسن مجتبى تا امام حسن عسكرى(عليهم السلام) در كنار شفع كه اميرمؤمنان و فاطمه(عليهما السلام) را شامل مى‌شود و وَتْر كه خداى واحد است: «والفَجر * ولَيال عَشر» (فجر/89 ،1 ـ 2)[66] ح. تحدّى به آوردن 10 سوره به‌سان قرآن: «قُل فَأتوا بِعَشرِ سُوَر مِثلِهِ مُفتَرَيـت» (هود/11،13) ط. گفتوگوى مجرمان در روز قيامت كه بر اثر طولانى بودن عذاب، مدت درنگ در دنيا را تنها 10 روز مى‌پندارند: «يَتَخـفَتونَ بَينَهُم اِن لَبِثتُم اِلاّ عَشرا» (طه/20،103)[67]
11. يازده:

عدد 11 يك بار در قرآن، در ارتباط با رؤياى حضرت يوسف(عليه السلام) ذكر شده است: «يـاَبَتِ اِنّى رَاَيتُ اَحَدَ عَشَرَ كَوكَبـًا والشَّمسَ والقَمَرَ رَاَيتُهُم لى سـجِدين» (يوسف/12،4) امام باقر(عليه السلام)فرمود: تأويل خواب اين بود كه يوسف(عليه السلام)به پادشاهى مصر رسيد و پدر و مادر و برادرانش نزد او آمدند. خورشيد مادر، ماه پدر و 11 ستاره برادرانش بودند كه همگى وقتى نزد وى آمدند و نگاهشان به يوسف(عليه السلام)افتاد، سجده شكر كردند و سجودشان براى خدا بود.[68]
12. دوازده:

اين عدد 5 بار، در 4 آيه و مرتبط با 4 موضوع در قرآن كريم آمده است: الف. ماههاى دوازده‌گانه سال: «اِنَّ عِدَّةَ الشُّهورِ عِندَ اللّهِ اثنا عَشَرَ شَهرًا» (توبه/9،37) ب. تقسيم بنى‌اسرائيل به 12 گروه: «و قَطَّعنـهُمُ اثنَتَى عَشرَةَ اَسباطـًا اُمَمـًا» (اعراف/7،160) ج. شمار نقباى بنى‌اسرائيل كه 12 نفر و بنا به نظر برخى مفسران از وزيران موسى(عليه السلام)بوده‌اند[69]: «و بَعَثنا مِنهُمُ اثنَى عَشَرَ نَقيبـًا» (مائده/5 ،12) د. شمار چشمه‌هايى كه خداوند براى بنى‌اسرائيل از سنگ جوشاند: «فَانفَجَرَت مِنهُ اثنَتا عَشرَةَ عَينًا» (بقره/2،60 ؛ اعراف/7، 160)
13. نوزده:

عدد 19 يك بار در قرآن آمده است: «عَلَيها تِسعَةَ عَشَر» (مدثّر/74،30)؛ 19 فرشته بر جهنم موكل و عهده‌دار عذاب مجرمان هستند.[70] برخى گفته‌اند: مقصود 19 صنف از اصناف فرشتگان است.[71] برخى نيز آنان را رؤسا و سرگروههاى فرشتگان مأمور عذاب مى‌دانند كه شمار همه آنها را با هيچ لفظ و عبارتى نمى‌توان بيان كرد.[72] در اين باره كه چرا عدد 19 درباره فرشتگان دوزخ به‌كار رفته، بين مفسران اختلاف است؛ عده‌اى راز آن را هماهنگى با اخبار پيامبران پيشين مى‌دانند و برخى مى‌گويند: چون عدد 19 بزرگ‌ترين عدد آحاد، يعنى 9 و كوچك‌ترين عدد عشرات يعنى 10 را در خود جمع كرده است.[73] برخى ديگر بر اين باورند كه مقصود از آن مبالغه در كثرت است.[74]
14. بيست:

اين عدد يك بار در قرآن، درباره تشويق و ترغيب مسلمانان به جهاد با كافران و مشركان آمده است: «اِن يَكُن مِنكُم عِشرونَ صـبِرونَ يَغلِبوا مِائَتَينِ» (انفال/8 ،65) در صدر اسلام بر هر مسلمانى واجب بود كه با 10 نفر از كافران بجنگد و اگر مى‌گريخت، فرارى محسوب مى‌شد. سپس خداوند به علت ضعف آنها اين حكم را برداشت و بر آنها واجب كرد كه يك نفر از مسلمانان با دو نفر از كافران بجنگد.[75] مجاهد مى‌گويد: اين حكم مربوط به جنگ بدر است كه هر مسلمانى مأمور بود با 10 نفر از مشركان بجنگد[76] و هر 20 نفر بايد با 200 نفر مى‌جنگيد.
15. سى:

عدد 30 دو بار و مرتبط با دو موضوع در قرآن آمده‌است: الف. ميقات‌موسى(عليه السلام): «و وعَدنا موسى ثَلـثينَ لَيلَةً واَتمَمنـها بِعَشر» (اعراف/7،142) ب. اقل مدت باردارى و دوران شيردهى:«و حَملُهُ و فِصــلُهُ ثَلـثونَ شَهرًا» (احقاف/46،15) 30 ماه مدتى است كه براى اقل حمل و حدّ كامل شيردهى مقدّر شده است، چون مدت كامل شيردهى 24 ماه است (بقره/2،233)، پس اقل مدت حمل 6 ماه است، بنابراين، اگر فرزند 9 ماهه به دنيا آمد، موجب نقصان دوران شيردهى نمى‌شود.[77] برخى گفته‌اند: اين مدت، مجموع ايام حمل و شيردهى است؛ يعنى اگر بچه‌اى 6 ماهه به دنيا آمد دوران شيردهى 24 ماه و اگر 9 ماهه به دنيا آمد، دوران شيردهى 21 ماه است.[78] اين قول از ابن عباس نقل شده است.[79]
16. چهل:

اين عدد 4 بار در قرآن آمده است. ( => اربعين)
17. پنجاه:

عدد 50 در قرآن يك بار و در ارتباط با بيان مدت پيامبرى حضرت نوح(عليه السلام)آمده است: «ولَقَد اَرسَلنا نوحـًا اِلى قَومِهِ فَلَبِثَ فيهِم اَلفَ سَنَة اِلاّ خَمسينَ عامـًا» (عنكبوت/29،14) ( => هزار، در همين مقاله)
18. شصت:

اين عدد يك بار و درباره كفّاره ظهار در قرآن آمده كه سه چيز است: آزاد كردن بنده، و در صورت عجز دو ماه روزه پى در پى و در صورت ناتوانى، اطعام 60 مسكين: «فَمَن لَم يَستَطِع فَاِطعَامُ سِتّينَ مِسكينـًا» (مجادله/58 ،4)[80] ظهار، نوعى طلاق در زمان جاهليت بوده كه مرد به همسر خود مى‌گفت: ظَهْركِ كظهر أمّي (پشت تو مانند پشت مادر من است) و بدين وسيله او را مانند مادر خويش بر خود حرام مى‌كرد.
19. هفتاد:

عدد 70 سه بار، در سه آيه و مرتبط با سه موضوع در قرآن آمده است: الف. شمار برگزيدگان موسى(عليه السلام) براى ميقات با خدا: «واختارَ موسى قَومَهُ سَبعينَ رَجُلاً لِميقـتِنا» (اعراف/7،155) و گرفتار آمدن آنها به عذاب، پس از اصرار بر تقاضاى رؤيت خداوند و زنده شدن مجدّد آنان به درخواست موسى(عليه السلام). (اعراف/7،155)[81] ب. عدم آمرزش منافقان، هر چند رسول خدا(صلى الله عليه وآله) 70 بار براى آنان طلب آمرزش كند: «اِن تَستَغفِر لَهُم سَبعينَ مَرَّةً فَلَن يَغفِرَ اللّهُ لَهُم» (توبه/9،80) ذكر عدد 70 در اينجا كنايه از كثرت است و خصوصيتى ندارد، چنان كه عدد 100 و 1000 گاهى در كثرت به‌كار مى‌رود.[82] ج. طول زنجيرى كه جهنميان را با آن مى‌بندند كه 70 ذراع است: «ثُمَّ فى سِلسِلَة ذَرعُها سَبعونَ ذِراعـًا فاسلُكوه» (حاقّه/69 ،32) برخى مفسران، اندازه ذراعهاى اخروى را متفاوت از ذراعهاى دنيا دانسته[83] و برخى نيز گفته‌اند: ممكن است مقصود از 70 همين عدد خاص باشد كه در اين صورت خدا مى‌داند حكمت 70 زراع بودن اين زنجير چيست و برخى نيز تكثير و مبالغه را منظور نظر آيه دانسته‌اند.[84]
20. هشتاد:

اين عدد يك بار و درباره حدّ «قذف» در قرآن آمده است. شخص قذف كننده وقتى بيّنه و شاهدى براى صحت گفتارش نياورد، سه حكم بر او ثابت است: 80 ضربه شلاّق، عدم پذيرش شهادت وى، و فاسق بودن او نزد خدا و مردم:«فَاجلِدوهُم ثَمـنينَ جَلدَةً ولا تَقبَلوا لَهُم شَهـدَةً اَبَدًا و اُولـئِكَ هُمُ الفـسِقون» (نور/24،4)[85]
21. نود و نه:

عدد 99 يك بار و درباره كسانى كه براى طرح دعوا و فصل خصومت نزد حضرت داود(عليه السلام)آمدند، مطرح شده است:«اِنَّ هـذا اَخى لَهُ تِسعٌ و تِسعونَ نَعجَةً ولِىَ نَعجَةٌ واحِدَةٌ» (ص/38،23) بيشتر مفسران معتقدند اين دو نفر از فرشتگان بودند كه خداوند براى آزمودن داود(عليه السلام)نزد او فرستاد.[86]يكى از آن دو گفت: اين برادر من 99 گوسفند دارد و من يك گوسفند و آن يك گوسفند را هم مى‌خواهد از من بگيرد.[87]او در دعوا بر من غالب آمده، چون در طرح حجت از من تواناتر است.[88] داود(عليه السلام) به نفع برادرى كه يك ميش داشت حكم كرد و سپس متوجه شد كه اين امتحانى از جانب خدا بوده و او شتابزده داورى كرده است. طبق روايتى از امام رضا(عليه السلام)عجله او از اين جهت بود كه از مدّعى بيّنه نخواست و نظر مدّعى عليه را هم نپرسيد.[89]
22. صد:

عدد 100، 6بار، در 5آيه و مرتبط با 4 موضوع در قرآن آمده است: الف. داستان عزير[90] يا ارميا[91] كه به دستور خداوند پس از 100 سال دوباره زنده شد: «فَاَماتَهُ اللّهُ مِائَةَ عام ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ كَم لَبِثتَ قالَ لَبِثتُ يَومـًا اَو بَعضَ يَوم قالَ بَل لَبِثتَ مِائَةَ عام» (بقره/2،259) و بدين ترتيب نشانه‌اى بر امكان برپا شدن رستاخيز اقامه شد. ب. پاداش انفاق كه به دانه گندمى تشبيه شده كه به 7 خوشه و هر خوشه با 100 دانه گندم تبديل مى‌شود: «مَثَلُ الَّذينَ يُنفِقونَ اَمولَهُم فى سَبيلِ اللّهِ كَمَثَلِ حَبَّة اَنبَتَت سَبعَ سَنابِلَ فى كُلِّ سُنـبُلَة مِائَةُ حَبَّة» (بقره/2،261)[92] ج. تحريك و ترغيب مسلمانان به جهاد كه 100 نفر از آنان مى‌توانند بر 1000 يا 200 نفر از كافران چيره شوند: «واِن يَكُن مِنكُم مِائَةٌ يَغلِبوا اَلفـًا ... فَاِن يَكُن مِنكُم مِائَةٌ صَابِرَةٌ يَغلِبوا مِائَتَينِ» (انفال/8 ،65 ـ 66) د. حدّ زناى غير محصنه؛ زن يا مرد آزاد، بالغ و عاقلى كه محصن (همسردار) نيستند اگر مرتكب زنا شدند كيفر هريك 100 ضربه تازيانه است، به عقوبت گناهى كه انجام داده‌اند: «الزّانِيَةُ والزّانى فَاجلِدوا كُلَّ واحِد مِنهُما مِائَةَ جَلدَة» (نور/24،2)[93]
23. دويست:

اين عدد دو بار در آيات 65 ـ 66 انفال/8 كه درباره تشويق مسلمانان به جهاد است ذكر شده است. ( => عدد بيست و صد در همين مقاله)
24. سيصد و سيصد و نه:

اين دو عدد هركدام يك بار، در يك آيه و در ارتباط با مدت خواب اصحاب كهف در قرآن آمده است: «و لَبِثوا فى كَهفِهِم ثَلـثَ مِائَة سِنينَ وازدادوا تِسعـا» (كهف/18،25) افزودن 9 سال به 300 سال مفيد اين معناست كه مدّت توقف و خواب اصحاب كهف در غار، 300 سال شمسى و 309 سال قمرى بوده است، چون تفاوت حساب شمسى و قمرى در 300 سال حدود 9 سال است.[94]
25. نهصد و پنجاه:

عدد 950 يك بار، در يك آيه و درباره مدت پيامبرى حضرت نوح(عليه السلام)ذكر شده است: «ولَقَد اَرسَلنا نوحـًا اِلى قَومِهِ فَلَبِثَ فيهِم اَلفَ سَنَة اِلاّ خَمسينَ عامـًا» (عنكبوت/29،14) خداوند به جاى 950 سال فرموده: 1000 سال به جز 50 سال كه براى تكثير عدد است. ظاهر آيه اين است كه 950 سال مدت پيامبرى نوح(عليه السلام)بوده؛ نه مدت عمرش، بنابراين، نظر قرآن با تورات كنونى كه مدت عمر نوح(عليه السلام)را 950 سال مى‌داند،[95] مغاير است.
26. هزار:

اين عدد 8 بار، در 8 آيه قرآن كريم آمده است: الف. خداوند در آيه 96 بقره/2 درباره حرص يهود به زندگى دنيا فرموده: هريك از آنها (يهوديان يا علماى يهود)[96] دوست دارد 1000 سال، يعنى طولانى‌ترين و بيشترين عمر را داشته باشد: «يَوَدُّ اَحَدُهم لَوْ يُعَمَّر اَلْفَ سَنَة» عدد 1000 در اينجا كنايه از كثرت است.[97] ب. پيامبر و مسلمانان در جنگ بدر با توجه به كمى شمار لشكر خود و فزونى لشكر دشمن، از خداوند كمك خواستند و خداوند دعاى آنها را مستجاب كرد و آنان را با 1000 نفر از فرشتگان يارى داد: «اَنّى مَمِدُّكُمْ بِاَلْف مِنَ الْمَلئكَةِ مُرْدِفين» (انفال/9،8)[98] ج و د. طبق آيات 65 ـ 66 انفال/8 كه درباره تشويق مسلمانان به جهاد است، ابتدا هر 100 نفر از مسلمانان بايد با 1000 نفر مى‌جنگيد و پس از تخفيف، هر 1000 نفر با 2000 نفر: «و اِن يَكُن مِنكُم مِائَةٌ يَغلِبوا اَلفـًا ... * ... و اِن يَكُن مِنكُم اَلفٌ يَغلِبوا اَلفَينِ» هـ . در آيه 47 حجّ/22 هر روز نزد خداوند معادل 1000 سال انسانها شمرده شده است: «و اِنَّ يَومـًا عِندَ رَبِّكَ كَاَلفِ سَنَة مِمّا تَعُدّون» ديدگاههاى مفسران درباره اين آيه متفاوت است؛ گروهى از جمله ابن عباس، معتقدند كه يك روز از روزهاى قيامت با 1000 سال برابر است. گروهى ديگر بر اين باورند كه يك روز از روزهايى كه خدا آسمانها و زمين را در آن آفريد برابر با 1000 سال است. بعضى معتقدند مفهوم آيه اين است كه در برابر قدرت خدا يك روز و 1000 سال يكى است و برخى ديگر هم بر اين عقيده‌اند كه يك روز عذاب آخرت از نظر شدت و عظمت، با 1000 سال عذاب دنيا برابر است، همان‌گونه كه يك روز نعمتهاى گوناگون بهشت با نعمتهاى متنوع 1000 ساله اين دنيا برابر است.[99] و. در آيه 5 سجده/32 نيز از روزى به درازى 1000 سال بشرى ياد شده است: «ثُمَّ يَعرُجُ اِلَيهِ فى يَوم كانَ مِقدارُهُ اَلفَ سَنَة مِمّا تَعُدّون» از ابن عباس دو تفسير راجع به اين آيه ذكر شده: يكى اينكه مقصود فرشتگانى است كه براى انجام فرمان خدا با آوردن وحى فرود مى‌آيند و باز مى‌گردند، آمد و شد آنها در يك روز به‌گونه‌اى است كه اگر شما بخواهيد آن اندازه راه برويد و باز گرديد، 1000 سال طول مى‌كشد و ديگر اينكه مقصود روز قيامت است كه برابر 1000 سال دنياست. وى تهافت ظاهرى اين آيه را با آيه چهارم سوره معارج كه مى‌گويد: مدت روز قيامت 000/50 سال است، اين‌گونه حل مى‌كند كه آن آيه درباره كافران است، چون حال مردم در قيامت متفاوت است.[100] ز. در آيه 3 قدر/97 درباره بزرگداشت شب قدر آمده است كه عمل نيك در آن بهتر از عمل نيك در 1000 ماهى است كه شب قدر در آنها نباشد: «لَيلَةُ القَدرِ خَيرٌ مِن اَلفِ شَهر» . ح. آيه 14 عنكبوت/29 درباره مدت دعوت نوح. ( => همين مقاله، نهصد و پنجاه)
27. دو هزار:

عدد 2000 يك بار در يك آيه قرآن و درباره تشويق مسلمانان به جهاد ذكر شده است: «و اِن يَكُن مِنكُم اَلفٌ يَغلِبوا اَلفَينِ» (انفال/8 ،66) ( => همين مقاله، هزار)
28. سه هزار:

اين عدد يك بار، در قرآن و درباره شمار فرشتگانى است كه مسلمانان را در جنگ بدر كمك كرده‌اند[101]:«اَلَن يَكفِيَكُم اَن يُمِدَّكُم رَبُّكُم بِثَلـثَةِ ءالـف مِّنَ المَلـئِكَةِ مُنزَلين» (آل‌عمران/3،124)
29. پنج هزار:

اين عدد يك بار، در قرآن و درباره شمار فرشتگانى است كه خداوند وعده داد در جنگ احد به كمك مسلمانان بيايند:[102]«يُمدِدكُم رَبُّكُم بِخَمسَةِ ءالـف مِنَ المَلـئِكَةِ» (آل‌عمران/3،125)
30. پنجاه هزار:

اين عدد يك بار، در آيه 4 معارج/70 درباره مدت عروج روح و فرشتگان، به ساحت قدس ربوبى آمده است:«تَعرُجُ المَلـئِكَةُ والرّوحُ اِلَيهِ فى يَوم كانَ مِقدارُهُ خَمسينَ اَلفَ‌سَنَه»
31. صد هزار:

اين عدد يك بار، در آيه 147 صافّات/37 ذكر شده است: «و اَرسَلنـهُ اِلى مِائَةِ اَلف اَويَزيدون = و او [يونس] را به سوى جمعيت 000/100 نفرى ـ يا بيشتر ـ فرستاديم». خداوند پس از نجات دادن يونس(عليه السلام) از شكم ماهى او را به سوى مردم نينوا فرستاد. تعداد افرادى كه يونس(عليه السلام)به عنوان رسول الهى به سوى آنها رفت 000/100 يا بيشتر بود. در مقدار افزون بر 000/100 اختلاف است؛ 000/20، 000/30 و 000/70 نقل شده است.[103]

[1]. لسان‌العرب، ج 9، ص 76؛ تاج العروس، ج 5 ، ص 94 ـ 95، «عدّ».
[2]. قاموس قرآن، ج 4، ص 299، «عدد»؛ فرهنگ الرائد، ج 2، ص 1170؛ فرهنگ معاصر، ص 403، «عد».
[3]. مفردات، ص 550 ، «عد».
[4]. الشفا، ص 103 ـ 105، 112 ـ 115.
[5]. آموزش فلسفه، ج 2، ص 183.
[6]. فرهنگ بزرگ سخن، ج 5 ، 4979، «عدد».
[7]. اعلام قرآن، ص 244؛ موسوعة المورد، ج 1، ص 99.
[8]. معجزة الارقام والترقيم، ص 57 .
[9]. نور على نور، ص 53 .
[10]. الفتوحات المكيه، ج 1، ص 349.
[11]. .
[12]. واژگان پژوهى قرآنى، ص 236، «عد».
[13]. التبيان، ج 7، ص 13؛ مجمع‌البيان، ج 6 ، ص 698 .
[14]. عجائب العدد و المعدود، ص 107.
[15]. موسوعة الاعداد، ص 29.
[16]. الميزان، ج 6 ، ص 87 ؛ الخصال، ص 2.
[17]. منشور جاويد، ج 2، ص 183.
[18]. همان، ص 220.
[19]. الميزان، ج 17، ص 313.
[20]. نمونه، ج 9، ص 98.
[21]. مجمع البحرين، ج 1، ص 326.
[22]. مجمع البيان، ج 2، ص 520 .
[23]. لغت‌نامه، ج 2، ص 2664.
[24]. جامع البيان، مج 9، ج 16، ص 65 ـ 66 .
[25]. مجمع‌البيان، ج 3، ص 368.
[26]. همان، ج 5 ، ص120؛ تفسيرالمنار، ج11، ص 66 .
[27]. جامع البيان، مج 14، ج 28، ص 17 ـ 18.
[28]. مجمع البيان، ج 8 ، ص 766.
[29]. همان، ج 7، ص 242.
[30]. التبيان، ج 10، ص 230؛ نمونه، ج 25، ص 417.
[31]. مجمع البيان، ج 5 ، ص 265.
[32]. جامع البيان، مج 13، ج 27، ص 220.
[33]. مجمع البحرين، ج 1، ص 326.
[34]. الميزان، ج 2، ص 242 ـ 243.
[35]. همان، ص 375؛ البرهان، ج 1، ص 536 .
[36]. الميزان، ج 2، ص 226.
[37]. همان، ج 15، ص 82 .
[38]. تفسير قرطبى، ج 5 ، ص 56 ؛ روح المعانى، مج 3، ج 4، ص 366.
[39]. تفسير قرطبى، ج 8 ، ص 85 .
[40]. جامع‌البيان، مج 6 ، ج 10، ص 81 ؛ تفسير قرطبى، ج 8 ، ص 85 ؛ نورالثقلين، ج 2، ص 181 ـ 183.
[41]. الميزان، ج 15، ص 137.
[42]. جامع البيان، مج 12، ج 24، ص 121 ـ 122.
[43]. مجمع البحرين، ج 1، ص 326.
[44]. نمونه، ج 23، ص 425.
[45]. الميزان، ج 19، ص 184.
[46]. نمونه، ج 6 ، ص 200.
[47]. همان، ج‌1، ص‌166‌ـ‌167.
[48]. مجمع‌البيان، ج 5 ، ص 364 ـ 365.
[49]. مجمع‌البيان، ج 5 ، ص 364 ـ 365.
[50]. مجمع‌البيان، ج 2، ص 646 .
[51]. روح‌المعانى، مج16، ج29، ص 71؛ الميزان، ج 19، ص 393.
[52]. الميزان، ج 12، ص 191.
[53]. روح‌المعانى، مج8 ، ج14، ص 83 ؛ الميزان، ج 12، ص 170.
[54]. تفسير ماوردى، ج 4، ص 344؛ الميزان، ج 16، ص 232 ـ 233.
[55]. مجمع‌البيان، ج6، ص710؛ الميزان، ج13، ص268.
[56]. تحريرالوسيله، ج 1، ص 411.
[57]. مجمع‌البيان، ج4، ص581 ؛ الميزان، ج7، ص 365.
[58]. الميزان، ج 19، ص 398 ، 401؛ انوارالقرآن، ج 6 ، ص 362.
[59]. انوارالقرآن، ج 4، ص 443.
[60]. الميزان، ج 13، ص 218؛ نمونه، ج 12، ص 311؛ انوارالقرآن، ج 4، ص 375.
[61]. مجمع‌البيان، ج 7، ص 354؛ انوارالقرآن، ج 4، ص 397.
[62]. تحريرالوسيله، ج 2، ص 110.
[63]. التبيان، ج4، ص531 ؛ مجمع‌البيان، ج 4، ص 728.
[64]. انوارالقرآن، ج4، ص443؛ التبيان، ج 8 ، ص 145.
[65]. انوار القرآن، ج 6 ، ص 621 ؛ نورالثقلين، ج 5 ، ص 571 .
[66]. البرهان، ج 5 ، ص 650 .
[67]. مجمع‌البيان، مج 7، ص 48؛ انوارالقرآن، ج 3، ص 634 .
[68]. البرهان، ج 3، ص 153؛ نورالثقلين، ج 2، ص 410.
[69]. روح المعانى، مج 4، ج 6 ، ص 129.
[70]. الميزان، ج 20، ص 88 .
[71]. انوار القرآن، ج 6 ، ص 447.
[72]. تفسير قرطبى، ج 19، ص 53 .
[73]. مجمع‌البيان، ج 10، ص 586 .
[74]. نثر طوبى، ج 1، ص 107.
[75]. البرهان، ج 2، ص 709.
[76]. تفسير ماوردى، ج 2، ص 332.
[77]. همان، ج 5 ، ص 276.
[78]. همان، ج 5 ، ص 276.
[79]. مجمع البيان، مج 9، ص 130.
[80]. تحريرالوسيله، ج 2، ص 318.
[81]. التبيان، ج 4، ص 556 ؛ البرهان، ج 2، ص 591 ؛ الميزان، ج 8 ، ص 270.
[82]. همان، ج 9، ص 351 ـ 352؛ انوار القرآن، ج 2، ص 576 .
[83]. جامع‌البيان، مج 14، ج 29، ص 78.
[84]. روح‌المعانى، مج 16، ج 29، ص 85 .
[85]. تفسير ابن كثير، ج 3، ص 275.
[86]. الميزان، ج‌17، ص‌193.
[87]. تفسير مراغى، مج‌8‌، ج‌23، ص‌109.
[88]. انوار القرآن، ج 5 ، ص 193.
[89]. عيون اخبارالرضا(عليه السلام)، ج 1، ص 394؛ الميزان، ج 17، ص 200.
[90]. نورالثقلين، ج 1، ص 269.
[91]. البرهان، ج 1، ص 529 ، 532 .
[92]. نورالثقلين، ج 1، ص 282.
[93]. تفسير مراغى، مج 6 ، ج 18، ص 68 .
[94]. الميزان، ج 13، ص 276.
[95]. كتاب مقدس، تكوين، 9: 29.
[96]. مجمع‌البيان، ج 1، ص 323.
[97]. الميزان، ج 1، ص 229.
[98]. انوارالقرآن، ج 2، ص 445 ـ 446.
[99]. مجمع‌البيان، ج 7، ص 142 ـ 143.
[100]. همان، ج 8 ، ص 510 .
[101]. مجمع‌البيان، ج 8 ، ص 828 .
[102]. مجمع‌البيان، ج 8 ، ص 828 .
[103]. مجمع‌البيان، ج 8 ، ص 716 ـ 717.