محاجّه امام باقر با دشمن امیرالمؤمنین علیهما السلام

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
محاجّه امام باقر با دشمن امیرالمؤمنین علیهما السلام

عبدالله بن نافع كه از خوارج بود مى‏گفت: اگر مى‏دانستم كه در شرق و غرب زمین كسى هست كه با من بحث كند و بگوید: على بن ابى طالب اهل نهروان را بحق كشت و بر آن ظلم نكرد، من سوار بر شتران پیش او مى‏رفتم تا با من مخاصمه كند.

به او گفتند: حتى در میان اولاد على هم كسى را نمى‏شناسى؟! گفت: مگر در میان اولاد على عالمى وجود دارد؟! گفتند: این اولین نادانى توست كه فكر مى‏كنى اولاد على از عالم و دانشمند خالى است.
گفت: امروز عالم اولاد على كیست؟ گفتند: محمد بن على بن الحسین (ع)، عبدالله با بزرگان خوارج به مدینه آمد و از امام باقر اجازه خواست، به امام عرض كردند: عبدالله بن نافع اجازه ملاقات مى‏خواهد. فرمود: او با من چه كار دارد، با آن كه در بامداد و شامگاه از من و پدرم بیزارى مى‏كند.
ابوبصیر گفت :یابن رسول الله (ص) او مى‏گوید: اگر در شرق و غرب زمین كسى یافت بشود كه بگوید: على بن ابى طالب اهل نهروان رابه نا حق نكشت من پیش او رفته و با او محاجه مى‏كنم.
امام فرمود: براى مناظره پیش من آمده است؟ ابوبصیر گفت: آرى. امام به غلامش فرمود: بروبارش را پایین بیاور و بگو فردا به ملاقات من بیاید.
عبدالله بن نافع فردا با بزرگان خوارج آمد، امام باقر صلوات الله علیه همه فرزندان مهاجر و انصار را جمع كرد و پیش آنها آمد، وجود مباركش مانند قرص قمر نورانى بود، آن حضرت خدا را حمد و ثنا كرد و بر رسولش صلوات فرستاد و فرمود: حمد خدا را كه ما را به نبوتش گرامى داشت و به ولایت مخصوص فرمود. اى فرزندان مهاجر و انصار هر كه منقبتى و فضیلتى از على بن ابى طالب صلوات الله علیه مى‏داند بگوید.
آنها بپاخاسته و آنچه مى‏دانستند گفتند. عبدالله بن نافع خارجى گفت: من هم این مناقب را مى‏دانم ولى على (نعوذ بالله) وقتى كه جریان حكمین را قبول كرد كافر شد!
در همین وقت روایت خیبر را خواندند كه رسول الله (ص) در حق على (ع) فرمود: «لا عطین الرایة غداً رجلاً یُحبّ اللّهَ و رسولّه و یحبّه اللّهُ و رسولُه كرّارٌ غیرُ فرّار لاٍیرجع حتى یفتحَ اللّه على یدیه».
(به خدا سوگند فردا پرچم را به دست کسی خواهم سپرد که او خدا و رسولش را دوست می دارد و خدا و رسولش نیز او را، کسی که بر دشمن یورش می برد و از او نمی گریزد، بازنمی گردد مگر آنکه خداوند پیروزی را با دستاش محقق می سازد.)
امام (ع) به عبدالله فرمود: درباره این حدیث چه مى‏گویى؟ گفت: راست است و شكى در آن نیست ولیكن على بعداً كافر شد (نعوذ بالله) امام فرمود: مادرت به عزایت بنشیند بگو ببینم روزى كه خدا على را دوست داشت مى‏دانست كه اهل نهروان را خواهد كشت یا نه؟ اگر بگویى: نه كافر شده‏اى .
گفت: مى‏دانست. فرمود: آیا او را بر این دوست مى‏داشت كه به طاعت عمل كند یا به معصیت او؟ گفت: نه، عمل كند به طاعت او.
امام فرمود: پس برخیز در حالى كه مغلوب شده‏اى. عبدالله برخاست و مى‏گفت:
«حتى یتبین لكم الخیط الابیض من الخیط الاسود من الفجر(بقره/187)، الله اعلم حیث یجعل رسالته(انعام/124)
تا رشته سپید صبح، از رشته سیاه (شب) برای شما آشکار گردد! و خداوند آگاهتر است که رسالت خویش را کجا قرار دهد!
.........................................................................................
منبع:
روضه كافى: ص 349 حدیث پانصد و چهل و هشت، مناقب. ج 4 ص 201 باختصار.